رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها

رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها

گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک تک این پیرهن ها

بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم:
پندهای پیرمردان... شایعات پیرزن ها...

رفته بودی...مثل اشک از چشم ها افتاده بودم
با تو اما باز افتاده‌ست اسمم در دهن ها

کیستی ای عشق؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم
چیست فرق پیرهن های عروسی با کفن ها؟

حوض بی ماهی، حیاط برگریزان، چای بد طعم
باز با گلپونه ها «من مانده ام تنهای تنها»
دیدگاه ها (۱)

تو را دوست دارم، ولی رو نکردم فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم نگفت...

‌‌چمدان بسته‌ام خداحافظماندن اینجا بهانه می‌خواهدچتر بستن به...

چنان پیدا شدی در من، که من در خاطرم گم شدغمم با دیدنِ لبخندِ...

خانه ات در باغی از شیراز باشد بهتر است دور ِ آن پرچین ِ سرو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط