ازدواج سوری پارت 55
ازدواج سوری پارت 55
ات تو دلش ـ دلم میخواست الان بهت بگم که یه فسقلی دیگه تو راهه
تهیونگ دستشو جلوم گرفت، دستمو گذاشتم تو دستش
ته ـ بزن بریم
رفتیم جلوی در که یه مرد نزدیک سی و خورده ای سن داشت با به ون که پشت سرش بود روبه منو تهیونگ خم شد
+ سلام من جی سونگم
ـ سلام
جی سونگ ـ بهتون تبریک میگم اقای کیم
ته ـ ممنون
جی سونگ ـ خوشحالم که دیگه شایعه نمی سازن براتون
ته ـ منم
جی سونگ ـ بفرمایین *در ون رو باز میکنه *
ته ـ بفرمایین خانوم کیم
ـ اقایون واجب ترن
تا ته اومد بره داخل با دستم جلوشو گرفتم و خودم رفتم داخل
ته ـ میبینی جی سونگ نتیجه ازدواج همینه دیگه
تهیونگ هم سوار شد نشست بغل دستم یه خورده فاصله داشتیم از هم
جی سونگ ـ حرکت میکنم
موقعیت خوبی برا گفتن حاملگیم بود
جلوی این راننده خجالت میکشیدم حرف بزنم برا همین با گوشیم پیام تهیونگ میدادم
صفحه چت ات و تهیونگ
ـ تهیونگ؟
ته ـ جانم؟
ـ میخوام یه اعتراف کنم
ته ـ اتفاق بدی افتاده؟
ـ نه اتفاقا بر عکس
ته ـ خب بگو دیگه
ـ من..
ته. تو چی؟
ـ حاملم
یه نگاه عجیبی بهم انداخت جوری که جی سونگ نشنوه
ـ به روی خودت نیار وگرنه از خجالت اب میشم
صفحه چت
ته ـ شوخی میکنی
ـ نه شوخی نمیکنم
ته ـ شوخیه بامزه ای بود
خارج از چت
ـ دارم بهت میگم شوخی نمیکنم دیگه، عههه *تن تن حرف زدن *
ته ـ واقعا حامله ای؟
ـ اره
ته ـ از کی؟
ـ امروز صبح
ته ـ.....
ـ ناراحتی؟
ته ـ ناراحت؟ چی میگی دختر؟
ته سریع بغلم کرد
ته ـ دارم برای بار دوم بابا میشم بعد ناراحت باشم؟
*بعد از کلی خر ذوق *
ـ چند دقیقه ی دیگه میرسیم؟
جی سونگ ـ یه ده دقیقه دیگه می رسیم
ته ـ چرا؟ اتفاقی افتاده؟
ـ نه فقط خوابم میاد یه خورده، همین
تهیونگ سرمو گذاشت رو شونش
ته ـ بگیر بخواب، نزدیک که شدیم بیدارت میکنم
ـ باشه
چشمامو گذاشتم رو هم خوابیدم
ات تو دلش ـ دلم میخواست الان بهت بگم که یه فسقلی دیگه تو راهه
تهیونگ دستشو جلوم گرفت، دستمو گذاشتم تو دستش
ته ـ بزن بریم
رفتیم جلوی در که یه مرد نزدیک سی و خورده ای سن داشت با به ون که پشت سرش بود روبه منو تهیونگ خم شد
+ سلام من جی سونگم
ـ سلام
جی سونگ ـ بهتون تبریک میگم اقای کیم
ته ـ ممنون
جی سونگ ـ خوشحالم که دیگه شایعه نمی سازن براتون
ته ـ منم
جی سونگ ـ بفرمایین *در ون رو باز میکنه *
ته ـ بفرمایین خانوم کیم
ـ اقایون واجب ترن
تا ته اومد بره داخل با دستم جلوشو گرفتم و خودم رفتم داخل
ته ـ میبینی جی سونگ نتیجه ازدواج همینه دیگه
تهیونگ هم سوار شد نشست بغل دستم یه خورده فاصله داشتیم از هم
جی سونگ ـ حرکت میکنم
موقعیت خوبی برا گفتن حاملگیم بود
جلوی این راننده خجالت میکشیدم حرف بزنم برا همین با گوشیم پیام تهیونگ میدادم
صفحه چت ات و تهیونگ
ـ تهیونگ؟
ته ـ جانم؟
ـ میخوام یه اعتراف کنم
ته ـ اتفاق بدی افتاده؟
ـ نه اتفاقا بر عکس
ته ـ خب بگو دیگه
ـ من..
ته. تو چی؟
ـ حاملم
یه نگاه عجیبی بهم انداخت جوری که جی سونگ نشنوه
ـ به روی خودت نیار وگرنه از خجالت اب میشم
صفحه چت
ته ـ شوخی میکنی
ـ نه شوخی نمیکنم
ته ـ شوخیه بامزه ای بود
خارج از چت
ـ دارم بهت میگم شوخی نمیکنم دیگه، عههه *تن تن حرف زدن *
ته ـ واقعا حامله ای؟
ـ اره
ته ـ از کی؟
ـ امروز صبح
ته ـ.....
ـ ناراحتی؟
ته ـ ناراحت؟ چی میگی دختر؟
ته سریع بغلم کرد
ته ـ دارم برای بار دوم بابا میشم بعد ناراحت باشم؟
*بعد از کلی خر ذوق *
ـ چند دقیقه ی دیگه میرسیم؟
جی سونگ ـ یه ده دقیقه دیگه می رسیم
ته ـ چرا؟ اتفاقی افتاده؟
ـ نه فقط خوابم میاد یه خورده، همین
تهیونگ سرمو گذاشت رو شونش
ته ـ بگیر بخواب، نزدیک که شدیم بیدارت میکنم
ـ باشه
چشمامو گذاشتم رو هم خوابیدم
۶.۴k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.