ازدواج سوری پارت 53
ازدواج سوری پارت 53
باهم صبحونه خوردیم نیانگ دوشش رو گرفت و اومد بیرون لباس پوشید رفت (اسلاید دوم)
بعد از صبحونه یه خورده دل پیچ داشتم
برا همین با یه بیبی چک رفتم دست شویی کارای لازم رو کردم منتظر موندم یه خط شد باز منتظر موندم تا مطمئن بشم که شد دو خط
ـ حاملمممممم، گاادددد
ته ـ ات خوبییی؟*صدای بلند *
ـ اره اره خوبمممم *با صدای بلند *
رفتم دوشم رو گرفتم به تهیونگ چیزی نگفتم
تا از حموم اومدم بیرون ته رفت تو حموم نمی دونستم چی بپوشم
برای همین پیام بچه ها دادم
چت ها
ـ دخترا شما چی پوشیدین
ناجینا ـ راستش لباس سفیدم و با بلرسوت نارنجیم
هرکی یه چیزی گف
ـ اها اوکی، یه جیز دیگه
زن یونگی ـ بگو
زن جی هوپ ـ خوبی؟
مینا ـ اوکیی؟
زن نامجون ـ اتفاقی افتاده؟
زن جین ـ تورو خدا منو نترسون دختر
ـ اتفاق خاصی نیوفتادهه
ناجینا ـ پس چی؟
ـ من حاملمم
مینا ـ واااای منم حاملم
زن یونگی ـ من درس فهمیدم یا اینکه....
زن جی هوپ ـ وااای پشماممممم
ـ من اگه بشه میخوامم تو راه بهش بگم
مینا ـ اما من نمیدونم
ناجینا ـ مینا اصن به روی خودت نیاریااا
زن جین ـ راس میگه
ـ بعد میتونی سوپرایزش کننییی
مینا ـ نمی تونم به روی خودم نیارم، همش گریم میگیره، یادم به سال های میوفته که هر روز دکتر بودم تا یه درصد به باردار شدنم نزدیک بشه
زن یونگی ـ اییی دختر اشکمو در اوردی که
ناجینا ـ من دارم گریه میکنمممممممم
ـ خدااااا
زن نامجون ـ دختر جون دیگه گریه نکن تازه باید خوشحالم باشی
مینا ـ باشع فعلا من میرم، میبینمتون
ـ فعلا
باهم صبحونه خوردیم نیانگ دوشش رو گرفت و اومد بیرون لباس پوشید رفت (اسلاید دوم)
بعد از صبحونه یه خورده دل پیچ داشتم
برا همین با یه بیبی چک رفتم دست شویی کارای لازم رو کردم منتظر موندم یه خط شد باز منتظر موندم تا مطمئن بشم که شد دو خط
ـ حاملمممممم، گاادددد
ته ـ ات خوبییی؟*صدای بلند *
ـ اره اره خوبمممم *با صدای بلند *
رفتم دوشم رو گرفتم به تهیونگ چیزی نگفتم
تا از حموم اومدم بیرون ته رفت تو حموم نمی دونستم چی بپوشم
برای همین پیام بچه ها دادم
چت ها
ـ دخترا شما چی پوشیدین
ناجینا ـ راستش لباس سفیدم و با بلرسوت نارنجیم
هرکی یه چیزی گف
ـ اها اوکی، یه جیز دیگه
زن یونگی ـ بگو
زن جی هوپ ـ خوبی؟
مینا ـ اوکیی؟
زن نامجون ـ اتفاقی افتاده؟
زن جین ـ تورو خدا منو نترسون دختر
ـ اتفاق خاصی نیوفتادهه
ناجینا ـ پس چی؟
ـ من حاملمم
مینا ـ واااای منم حاملم
زن یونگی ـ من درس فهمیدم یا اینکه....
زن جی هوپ ـ وااای پشماممممم
ـ من اگه بشه میخوامم تو راه بهش بگم
مینا ـ اما من نمیدونم
ناجینا ـ مینا اصن به روی خودت نیاریااا
زن جین ـ راس میگه
ـ بعد میتونی سوپرایزش کننییی
مینا ـ نمی تونم به روی خودم نیارم، همش گریم میگیره، یادم به سال های میوفته که هر روز دکتر بودم تا یه درصد به باردار شدنم نزدیک بشه
زن یونگی ـ اییی دختر اشکمو در اوردی که
ناجینا ـ من دارم گریه میکنمممممممم
ـ خدااااا
زن نامجون ـ دختر جون دیگه گریه نکن تازه باید خوشحالم باشی
مینا ـ باشع فعلا من میرم، میبینمتون
ـ فعلا
۵.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.