ارت : 51
ارت : 51
بارام ویو :
و رفتم هر چی رو که خورده بودم بالا اوردم
و بعد از اینکه یه اب به دست و صورتم زدم
رفتم و روی تخت دراز کشیدم
بارام : اوفففف یعنی تا وقتی که به دنیا بیای وضعم همینه؟
بارام : اومممم اشکال نداره به جاش هم صحبتمی
اوممممم خوابم میاد
بزار یکم میخوابم
_ شب _
با صدا زدنای کسی از خواب بیدار شدم که دیدم اجوشی بالای سرم ایستاده
اجوشی : بارام دخترم بیدار شو
بارام : اجوشی بزار بخوابم خوابم میاد
اجوشی : دخترم بیدار شو یکی برات اینو اورده
بارام : چی رو اجوشی؟
اجوشی : این بسته رو
بارام : باشه اجوشی بزارش روی میز
اجوشی : باشه
( اجوشی از اتاق رفت بیرون )
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمته میز و اون بسته رو از روش برداشتم
روش ننوشته بود که از طرفه کیه
چون حوصله نداشتم برم قیچی رو بیارم
بسته رو با دست باز کردم
که وقتی اون چیزی رو که داخله جعبه بود دیدم
بغض گلومو گرفت
داخلش یه قاب از من و یونجون در حالی که داشتیم همو میبوسیدیم بود
قابو برداشتم که دیدم زیرش یه نامست
قابو دوباره گذاشتمش روی میز و نامه رو برداشتم
و بازش کردم
_ متن نامه _
بیبی
حالت خوبه؟
خوب غذا میخوری؟
اومممم امیدوارم جوابه این سوالایی که پرسیدم بله باشه
چون اگه جوابت بله نباشه ددی عصبی میشه و تا 8 راند به فاکت میده
خخ میدونم این چیزی که گفتم مسخره بود
ولی امیدوارم که خوب غذا بخوری و حالت خوب باشه
لطفا ناراحت نباش باشه نفسم؟
چون اگه تو ناراحت باشی ددی ام ناراحته
عشقم نگران نباش باشه؟
من مطمئنم یه روزی باز باهم ملاقات میکنیم
و اون موقع تا پایانه مرگمون باهم میمونیم
لطفا اینو بدون با اینکه بچمون رو سقط کردی من بازم عاشقانه میپرستمت
تو خدای دومه منی
و منم بنده ایی که تا اخره عمرم خدامو میپرستم
_ پایان نامه _
به خودم اومدم و دیدم اشکام کله پهنای صورتم رو خیس کرده
نامه و قابو برداشتم و روشون بوسه ایی زدم
و گذاشنمشون زیره تختم
بارام : هق هق مامانی اون فکر میکنه که من تو رو سقط کردم
ولی من حتا اگه مردمم همچین کاری نمیکنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب بچه ها اینو برای اینکه اذیتتون کردم گذاشتم
بارام ویو :
و رفتم هر چی رو که خورده بودم بالا اوردم
و بعد از اینکه یه اب به دست و صورتم زدم
رفتم و روی تخت دراز کشیدم
بارام : اوفففف یعنی تا وقتی که به دنیا بیای وضعم همینه؟
بارام : اومممم اشکال نداره به جاش هم صحبتمی
اوممممم خوابم میاد
بزار یکم میخوابم
_ شب _
با صدا زدنای کسی از خواب بیدار شدم که دیدم اجوشی بالای سرم ایستاده
اجوشی : بارام دخترم بیدار شو
بارام : اجوشی بزار بخوابم خوابم میاد
اجوشی : دخترم بیدار شو یکی برات اینو اورده
بارام : چی رو اجوشی؟
اجوشی : این بسته رو
بارام : باشه اجوشی بزارش روی میز
اجوشی : باشه
( اجوشی از اتاق رفت بیرون )
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمته میز و اون بسته رو از روش برداشتم
روش ننوشته بود که از طرفه کیه
چون حوصله نداشتم برم قیچی رو بیارم
بسته رو با دست باز کردم
که وقتی اون چیزی رو که داخله جعبه بود دیدم
بغض گلومو گرفت
داخلش یه قاب از من و یونجون در حالی که داشتیم همو میبوسیدیم بود
قابو برداشتم که دیدم زیرش یه نامست
قابو دوباره گذاشتمش روی میز و نامه رو برداشتم
و بازش کردم
_ متن نامه _
بیبی
حالت خوبه؟
خوب غذا میخوری؟
اومممم امیدوارم جوابه این سوالایی که پرسیدم بله باشه
چون اگه جوابت بله نباشه ددی عصبی میشه و تا 8 راند به فاکت میده
خخ میدونم این چیزی که گفتم مسخره بود
ولی امیدوارم که خوب غذا بخوری و حالت خوب باشه
لطفا ناراحت نباش باشه نفسم؟
چون اگه تو ناراحت باشی ددی ام ناراحته
عشقم نگران نباش باشه؟
من مطمئنم یه روزی باز باهم ملاقات میکنیم
و اون موقع تا پایانه مرگمون باهم میمونیم
لطفا اینو بدون با اینکه بچمون رو سقط کردی من بازم عاشقانه میپرستمت
تو خدای دومه منی
و منم بنده ایی که تا اخره عمرم خدامو میپرستم
_ پایان نامه _
به خودم اومدم و دیدم اشکام کله پهنای صورتم رو خیس کرده
نامه و قابو برداشتم و روشون بوسه ایی زدم
و گذاشنمشون زیره تختم
بارام : هق هق مامانی اون فکر میکنه که من تو رو سقط کردم
ولی من حتا اگه مردمم همچین کاری نمیکنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب بچه ها اینو برای اینکه اذیتتون کردم گذاشتم
۳۵.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.