رمان
رمان
با سیستم من بازی کن ☠
پارت ۴
هوپی ویو :
از معامله خبر نداشتم و نگران پسرا بودم ولی بعد نامی بهم زنگ ز و گفت که برای حمله به ریچارد نیرو لازم دارم ...
تعجب کردم ولی چیزی نپرسیدم .لابد مشگلی پیش اومده ...سریع اماده شدم و با نیرو های جیمین و شوگا ترکیب شدیم و راه افتادیم به سمت قرار گاه ...
معامله ی بزرگی بود..کشک نبود که ....
وقتی به اون جا رسیدیم .دیدم که اونجا با نصفی از افراد خودمون ونصفی از افراد ریچارد محاصره شده ...
از پشت به نیرو های ریچارد نزدیک شدیم و همه رو خلاص کردیم ...
قرارگاه، هتل مانندی بود که داخلش بیشتر شبیه به باری بود که هیچ کس اون جا نبود ...
بعد راهرو و لابی ها وطی کردن چند راهروی دیگر به اتاقی که پسرا گفته بودن رسیدم و پسرا رو کامل ساپرت کردم و ریچارد رو دسگیر کردم و همراهانش رو کشتم ...
نامی ویو :
بعد از اومدن جیهوپ اون جا رو به بادیگاردا سپردیم که یه کم تمیز کاری کنن و اثار جرم رو پاک کنن و جسد ها رو دفن کنن ...
بعد خودمون با ریچارد که گرفته بودیمش به سمت پایگاه حرکت کردیم و اون جا توی زندان مخفیمون زندانیش کردیم ..
که یهو جیمین گفت :
داداشا من میرم خونه ی کوک ببینم چه خبر شده که ما رو گذاشته سر کار ..
ته :اون زخمی شده ..
اعضا : چییییییییی؟
چراا؟
ته : سانگ بهش حمله کرده... الان باید بگردیم کوک رو پیدا کنیم ....بادیگاردش زخمی پیشم اومد و گفت که اون دختره ی هرزه لوشون داده و توی مسیر غافلگیر شدن ...........
نامی : اول بریم ببینیم بعد از درگیری خونه نرفته .
اعضا موافق ولی ته بیشتر نگران بود که کسی که لوشون داده الان کجاست که بعد از این فکر سریع به پسرا گفت:
ممکنه لونا بخواد کاری کنه ....
و سریع به سمت خونه ی کوک رفتن.....
با سیستم من بازی کن ☠
پارت ۴
هوپی ویو :
از معامله خبر نداشتم و نگران پسرا بودم ولی بعد نامی بهم زنگ ز و گفت که برای حمله به ریچارد نیرو لازم دارم ...
تعجب کردم ولی چیزی نپرسیدم .لابد مشگلی پیش اومده ...سریع اماده شدم و با نیرو های جیمین و شوگا ترکیب شدیم و راه افتادیم به سمت قرار گاه ...
معامله ی بزرگی بود..کشک نبود که ....
وقتی به اون جا رسیدیم .دیدم که اونجا با نصفی از افراد خودمون ونصفی از افراد ریچارد محاصره شده ...
از پشت به نیرو های ریچارد نزدیک شدیم و همه رو خلاص کردیم ...
قرارگاه، هتل مانندی بود که داخلش بیشتر شبیه به باری بود که هیچ کس اون جا نبود ...
بعد راهرو و لابی ها وطی کردن چند راهروی دیگر به اتاقی که پسرا گفته بودن رسیدم و پسرا رو کامل ساپرت کردم و ریچارد رو دسگیر کردم و همراهانش رو کشتم ...
نامی ویو :
بعد از اومدن جیهوپ اون جا رو به بادیگاردا سپردیم که یه کم تمیز کاری کنن و اثار جرم رو پاک کنن و جسد ها رو دفن کنن ...
بعد خودمون با ریچارد که گرفته بودیمش به سمت پایگاه حرکت کردیم و اون جا توی زندان مخفیمون زندانیش کردیم ..
که یهو جیمین گفت :
داداشا من میرم خونه ی کوک ببینم چه خبر شده که ما رو گذاشته سر کار ..
ته :اون زخمی شده ..
اعضا : چییییییییی؟
چراا؟
ته : سانگ بهش حمله کرده... الان باید بگردیم کوک رو پیدا کنیم ....بادیگاردش زخمی پیشم اومد و گفت که اون دختره ی هرزه لوشون داده و توی مسیر غافلگیر شدن ...........
نامی : اول بریم ببینیم بعد از درگیری خونه نرفته .
اعضا موافق ولی ته بیشتر نگران بود که کسی که لوشون داده الان کجاست که بعد از این فکر سریع به پسرا گفت:
ممکنه لونا بخواد کاری کنه ....
و سریع به سمت خونه ی کوک رفتن.....
۳.۵k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.