رمان ..با سیستم من بازی کن ☠
رمان ..با سیستم من بازی کن ☠
پارت ۵
ته ویو:
اون دختره رو می شناختم کینه ای بود.مثل پدرش. اما هیچ وقت نفهمیدم دلیل کینه اش از ما و کوک چی بود.از همون اول هم که به کوک نزدیک شده بود بهش شک داشتم ...الانم که باید دست گل اقا رو جم کنیم ....
اما از یه چیز بیشتر نگران بودم اونم این بود که لونا توی خونه ی کوک زندگی میکرد و اگه بعد درگیری کوک به خونه میرفت ....قطعا اون دختره یه بلایی سرش میاورد ...
البته این احتمال هم داشت که بعد درگیری از خونه فرار کرده باشه ..اما اگه قصدشون کشتن کوک بود قضیه کلا فرق میکرد ....
کم کم داشتیم میرسیدیم و هوا هم داشت روشن میشد ...
خونه ی کوک توی جنگل شمالی بوسان قرار داره و راه رو کمی برامون دور میکرد (مکان خیالی. نمیدونم تو کره وضعیت جنگلی شون چه شکلیه! )
ماشین ایستاد .اعضا سریع به همراه بادیگاردا وارد شدن و دیدیم ...دیدیم کوک با خیال راحت روی کاناپه دراز کشیده ...خواستم برم سمتشو یه دعوای حسابی باهاش بکنم که متوجه شدم بیهوشه و خون ریزی داره ....البته تقصیر اون که نبود ...
پهلوش پانسمان شده بود اما خون ریزی داشت کتف راستشم که تیر خورده بود ...به بادیگاردا گفتم برن خونه رو بگردن مبادا اون لونا ی عوضی دوباره بخواد غافلگیرمون کنه ...
لونا نبود و تاحدودی خیالم از بابت کوک راحت بود چون شوگا پزشکی خونده بود و راحت میتونست خونریزی رو بند بیاره ...
اما اون ...اون دختر باید میمرد ...برام مهم نیست کوک زمانی دوسش داشته ...
به کمک اعضا کوک رو بردیم به اتاقش و شوگا مشغول شد .
کوک رو به اعضا سپردم و خودم و جیهوپ از اتاق زدیم بیرون ...
هوپی هکرمون بود و من ازش خواستم
از توی دوربینا اخرین باری که لونا توی خونه دیده شده رو برام بیاره و از اون طریق با هک دوربین های چهار راه ها و مغازه ها مکانشو برام پیدا کردیم ...
توی یه محله ی قدیمی در حال قدم زدن بود ...هوا هنوز گرگ و میش بود و کامل روشن نشده بود
به هوپ گفتم لوکیشن بفرسته و خودم به سمت ماشینم رفتم .....
پارت ۵
ته ویو:
اون دختره رو می شناختم کینه ای بود.مثل پدرش. اما هیچ وقت نفهمیدم دلیل کینه اش از ما و کوک چی بود.از همون اول هم که به کوک نزدیک شده بود بهش شک داشتم ...الانم که باید دست گل اقا رو جم کنیم ....
اما از یه چیز بیشتر نگران بودم اونم این بود که لونا توی خونه ی کوک زندگی میکرد و اگه بعد درگیری کوک به خونه میرفت ....قطعا اون دختره یه بلایی سرش میاورد ...
البته این احتمال هم داشت که بعد درگیری از خونه فرار کرده باشه ..اما اگه قصدشون کشتن کوک بود قضیه کلا فرق میکرد ....
کم کم داشتیم میرسیدیم و هوا هم داشت روشن میشد ...
خونه ی کوک توی جنگل شمالی بوسان قرار داره و راه رو کمی برامون دور میکرد (مکان خیالی. نمیدونم تو کره وضعیت جنگلی شون چه شکلیه! )
ماشین ایستاد .اعضا سریع به همراه بادیگاردا وارد شدن و دیدیم ...دیدیم کوک با خیال راحت روی کاناپه دراز کشیده ...خواستم برم سمتشو یه دعوای حسابی باهاش بکنم که متوجه شدم بیهوشه و خون ریزی داره ....البته تقصیر اون که نبود ...
پهلوش پانسمان شده بود اما خون ریزی داشت کتف راستشم که تیر خورده بود ...به بادیگاردا گفتم برن خونه رو بگردن مبادا اون لونا ی عوضی دوباره بخواد غافلگیرمون کنه ...
لونا نبود و تاحدودی خیالم از بابت کوک راحت بود چون شوگا پزشکی خونده بود و راحت میتونست خونریزی رو بند بیاره ...
اما اون ...اون دختر باید میمرد ...برام مهم نیست کوک زمانی دوسش داشته ...
به کمک اعضا کوک رو بردیم به اتاقش و شوگا مشغول شد .
کوک رو به اعضا سپردم و خودم و جیهوپ از اتاق زدیم بیرون ...
هوپی هکرمون بود و من ازش خواستم
از توی دوربینا اخرین باری که لونا توی خونه دیده شده رو برام بیاره و از اون طریق با هک دوربین های چهار راه ها و مغازه ها مکانشو برام پیدا کردیم ...
توی یه محله ی قدیمی در حال قدم زدن بود ...هوا هنوز گرگ و میش بود و کامل روشن نشده بود
به هوپ گفتم لوکیشن بفرسته و خودم به سمت ماشینم رفتم .....
۳.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.