پارت ۸
پارت ۸
یونجون : آره زبونم درازه ..چیه میخوایکاریکنیکه از اینجا هم اخراج شم ؟ پس محض اطالعت قرار
نیست بازم زبونمکوتاه شه ...خودتم داری میبینی مسخره بازی های قبلیت تاثیری روم نگذاشته چوی
سوبین
پوزخند سوبین پر رنگ تر شد ، آروم جلو اومد و بعد از چسبیدن یونجون به دیوار دستش و کنار
صورتش به دیوار تکیه داد ، زل زد به چشم های درشت و نگاه نترسش و آروم زمزمه کرد :
سوبین : پس چطوره از یه راه دیگه امتحانکنم ؟ هوم ؟
یونجون با وجود ترسی که توی دلش افتاده بود سرش رو باال گرفت و در حالی که مستقیما توی چشم
های سوبین زل میزد جواب داد :
یونجون : اگه تونستی مجبورم کن ...
نیم نگاهی بهش انداخت و بعد از کنار زدنش از اونجا دور شد و فورا کنار بومگیو برگشت ، در حالی که
چهره ش رو عادی نگه داشته بود زیر لب زمزمه کرد :
یونجون : بدبخت شدم بومگیو
بومیگو هم که از رفتار یونجون متوجه شده بود باید عادی رفتار کنه نگاهش اطراف چرخید و در همین
حال آروم پرسید :
بومگیو : چرا ؟
یونجون : تهدیدم کرد
بومگیو : به چی ؟
یونجون : تجاوز
با تعجب به سمت یونجون برگشت و داد ز د :
بومگیو : واتتتتت ؟ چی داری میگی هیونگ ؟
یونجون انگشتش روگذاشت روی لب هاش وگفت :
یونجون : ششش... چرا داد میزنی ؟
بومگیو با تن صدای آروم تری پرسید :
بومگیو : هیونگ یعنی چی ؟ به چه حقی همچین تهدیدیکرده ؟
یونجون : بابا همه ش یه تهدیده دیگه ... هنوزکه جرعت نکرده عملیش کنه
بومگیو : اگه عملیشکرد چی ؟ میدونیکه براش مثل آب خوردنه
بچه ها از این پارت به بعد تا پارت هاب ۱۲ ۱۳ خیلی فرق میکنه
ولی بعد اون خیلی قشنگ میشه
یونجون : آره زبونم درازه ..چیه میخوایکاریکنیکه از اینجا هم اخراج شم ؟ پس محض اطالعت قرار
نیست بازم زبونمکوتاه شه ...خودتم داری میبینی مسخره بازی های قبلیت تاثیری روم نگذاشته چوی
سوبین
پوزخند سوبین پر رنگ تر شد ، آروم جلو اومد و بعد از چسبیدن یونجون به دیوار دستش و کنار
صورتش به دیوار تکیه داد ، زل زد به چشم های درشت و نگاه نترسش و آروم زمزمه کرد :
سوبین : پس چطوره از یه راه دیگه امتحانکنم ؟ هوم ؟
یونجون با وجود ترسی که توی دلش افتاده بود سرش رو باال گرفت و در حالی که مستقیما توی چشم
های سوبین زل میزد جواب داد :
یونجون : اگه تونستی مجبورم کن ...
نیم نگاهی بهش انداخت و بعد از کنار زدنش از اونجا دور شد و فورا کنار بومگیو برگشت ، در حالی که
چهره ش رو عادی نگه داشته بود زیر لب زمزمه کرد :
یونجون : بدبخت شدم بومگیو
بومیگو هم که از رفتار یونجون متوجه شده بود باید عادی رفتار کنه نگاهش اطراف چرخید و در همین
حال آروم پرسید :
بومگیو : چرا ؟
یونجون : تهدیدم کرد
بومگیو : به چی ؟
یونجون : تجاوز
با تعجب به سمت یونجون برگشت و داد ز د :
بومگیو : واتتتتت ؟ چی داری میگی هیونگ ؟
یونجون انگشتش روگذاشت روی لب هاش وگفت :
یونجون : ششش... چرا داد میزنی ؟
بومگیو با تن صدای آروم تری پرسید :
بومگیو : هیونگ یعنی چی ؟ به چه حقی همچین تهدیدیکرده ؟
یونجون : بابا همه ش یه تهدیده دیگه ... هنوزکه جرعت نکرده عملیش کنه
بومگیو : اگه عملیشکرد چی ؟ میدونیکه براش مثل آب خوردنه
بچه ها از این پارت به بعد تا پارت هاب ۱۲ ۱۳ خیلی فرق میکنه
ولی بعد اون خیلی قشنگ میشه
۲.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.