𝖿𝗈𝗋 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗅𝗎𝗌𝗍
Lust for Love p12: Game piece𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Dark but just a game- Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
نور چشم های دورا رو زد،چشمهاش رو باز کرد و دیدن اتاق حیرت زده شد؛ کجا بود؟
نور از لا به لای پرده های مشکی اتاق رو روشن میکرد، اتاق جوری بود که حس میکرد داره روبروشو از تلویزیون سیاه و سفید میبینه.
«بلاخره بیدار شدین دوشیزه نات.»
سرشو که برگردوند، با استادش مواجه شد، تام ریدلی که پشت میزش نشسته بود و خیرهاش بود.
«من چرا اینجام؟..»
ریدل لبخند زد، البته بدون نشانه ای از گرماش توی چشم هاش:«دیشب سرگردون توی راهروها پیداتون کردم دوشیزه..انگار مست بودین.»
دورا کمی ترسید، فکر کرد شاید ریدل به دامبلدور این خبر رو بده.. تام فهمید، نه.. قصدش این نبود، میخواست اعتمادش رو جلب کنه.
«امم.. راستش.. پارتی دخترونه بود، و فکر کنم زیاده روی کرده بودم..»
تام چیزی نگفت..
دورا معذب موهاشو داد پشت گوشش:«عذر میخوام از اینکه مزاحمتون شدم استاد.»
«مشکلی نیست ، دوشیزه..»
«امم.. با اجازه.»
دورا ملحفه رو کنار داد. پاهاش رو روی زمین گذاشت و از اینکه تام ریدل دیشب کفش های پاشنه بلندشو در اورده تا راحت بخوابه، معذب شد.
کفش هاش رو پاش کرد ، ممنونی زمزمه کرد و از اتاق بیرون رفت.تمام مدت، تا قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده، سنگینی نگاه ریدل رو حس میکرد.
در رو بست و تقریبا تا اتاقش دوید، تام ریدل و اون ابهت تاریکش لرزه به تنش مینداخت..
تام، خیره ی دورا بود تا زمانی که در پشت سرش بسته شد..
تام ریدل هیچ حسی به دورا نات نداشت، یا امیدوار بود نداشته باشه..
دورا نات، فقط یک مهره ی بازی بود.
⋆
برای پارت سیزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه ؛ 🕯️ . . .
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Dark but just a game- Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
نور چشم های دورا رو زد،چشمهاش رو باز کرد و دیدن اتاق حیرت زده شد؛ کجا بود؟
نور از لا به لای پرده های مشکی اتاق رو روشن میکرد، اتاق جوری بود که حس میکرد داره روبروشو از تلویزیون سیاه و سفید میبینه.
«بلاخره بیدار شدین دوشیزه نات.»
سرشو که برگردوند، با استادش مواجه شد، تام ریدلی که پشت میزش نشسته بود و خیرهاش بود.
«من چرا اینجام؟..»
ریدل لبخند زد، البته بدون نشانه ای از گرماش توی چشم هاش:«دیشب سرگردون توی راهروها پیداتون کردم دوشیزه..انگار مست بودین.»
دورا کمی ترسید، فکر کرد شاید ریدل به دامبلدور این خبر رو بده.. تام فهمید، نه.. قصدش این نبود، میخواست اعتمادش رو جلب کنه.
«امم.. راستش.. پارتی دخترونه بود، و فکر کنم زیاده روی کرده بودم..»
تام چیزی نگفت..
دورا معذب موهاشو داد پشت گوشش:«عذر میخوام از اینکه مزاحمتون شدم استاد.»
«مشکلی نیست ، دوشیزه..»
«امم.. با اجازه.»
دورا ملحفه رو کنار داد. پاهاش رو روی زمین گذاشت و از اینکه تام ریدل دیشب کفش های پاشنه بلندشو در اورده تا راحت بخوابه، معذب شد.
کفش هاش رو پاش کرد ، ممنونی زمزمه کرد و از اتاق بیرون رفت.تمام مدت، تا قبل از اینکه در رو پشت سرش ببنده، سنگینی نگاه ریدل رو حس میکرد.
در رو بست و تقریبا تا اتاقش دوید، تام ریدل و اون ابهت تاریکش لرزه به تنش مینداخت..
تام، خیره ی دورا بود تا زمانی که در پشت سرش بسته شد..
تام ریدل هیچ حسی به دورا نات نداشت، یا امیدوار بود نداشته باشه..
دورا نات، فقط یک مهره ی بازی بود.
⋆
برای پارت سیزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه ؛ 🕯️ . . .
- ۹.۰k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط