ادامه قسمت بیست و دوم

ادامه قسمت بیست و دوم
سکوت کرد،با اون اخمی ک رو صورتم نشونده بودم جرئت نمیکرد چیزی بگه
دیگه نتونستم خندم و از دیدن چهره ترسیده و بامزه اش کنترل کنم
زدم زیر خنده و گفتم :
_خواستگار ندیده ی بدبختی بیش نیستی ...
نويسندگان: فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
🚫کپی رمان در هر شرایطی بدون ذکر نام نویسندگان حرام است.
دیدگاه ها (۰)

✨🌱✨#ناحله#قسمت_بیست_و_سوماز حرفم خندش گرفت حتی فکر کردن به ن...

ادامه قسمت بیست و سومشایدم دلیل ازدواج نکردنم هم این بود ک ه...

✨🌱✨#ناحله #قسمت_بیست_و_دوم‌ تا رسیدن ب خونه کسی حرف نزد بابا...

ادامه قسمت بیست و یکمداشتیم برمیگشتیم خونه پدر حرفی نمیزد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط