☆♡پارت: ۲۱♡☆
☆♡پارت: ۲۱♡☆
همونطور با تعجب بهشون خیره شده بودم که...
سوجین: چرا اونجا وایسادی زل زدی به من! کمرم شکست بیا کنک کن!
رفتم کمکش جونگ کوک و گرفتم با هم به زور بردیمش و گذاشتیم روی مبل... واای کمرم شکست این چرا انقد سنگینه!
مین سو: اینو چرا برداشتی اوردی خونه؟!
سوجین: عاا بیخیال داستانش طولانیه!
مین سو: خیلی خب باشه اما بعدا تعریف کن چی شده...
سوجین: باشه...
مین سو: حالا چی کارش کنیم؟
سوجین: هیچی.. همین جا شبو میمونه و فردا میره...
مین سو: خیلی خب باشه... راستی شام درست کردم میخوری؟
سوجین: اههه ارههه دارم از گشنگی میمیرم...
.
.
.
*فردا صبح*
~جونگ کوک~
اروم چشمامو باز کردم و نگاهی به دور و بر انداختم.. اینجا کجاس؟! خواستم بلند شم که سردرد شدیدی گرفتم.. وااای سرم داره منفجر میشه!!
سوجین: نترس عادیه منم دیشب اونقد میخوردم الان از سر درد میمردم!
جونگ کوک: چی؟؟ اینجا کجاس؟!
سوجین: یادت نمیاد دیشب چی شد؟ اینجا خونه ی منه...
جونگ کوک: اها.. چرا اینجام؟
سوجین: دیشب تا خرخره خورده بودی و داشتی بی هوش میشدی که چون بهت بخاطر اونشب بدهکار بودم نتونستم اونجا ولت کنم و هرچیم ازت پرسیدم خونت کجاس گفتی خونه ای ندارم و منم مجبور شدم با خودم بیارمت خونم...
جونگ کوک: اها.. خب.. مرسی.. که اونجا ولم نکردی...
سوجین: خواهش.. حالام لطفا پاشو که باید بریم دانشگاه!
جونگ کوک: اهههه باشه اما فک نکنم با این سردرد بتونم بیام دانشگاه... من میرم خونه...
سوجین: خیلی خب باشه...
بلند شدم و خواستم برم که...
سوجین: اها راستی فردا اخر هفته اس پس ی جایی قرار بزاریم و بریم درس هارو تمرین کنیم...
جونگ کوک: خیلی خب باشه.. من میرم بعدا میبینمت...
سوجین: باشه خداحافط...
خب بچه ها ی خبر خوب از این به بعد پارتارو هروقت شرطا رسید میزارم😊💖
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
امید وارم خوشتون اومده باشه💖
لایک و کامنت فراموش نشه❤
همونطور با تعجب بهشون خیره شده بودم که...
سوجین: چرا اونجا وایسادی زل زدی به من! کمرم شکست بیا کنک کن!
رفتم کمکش جونگ کوک و گرفتم با هم به زور بردیمش و گذاشتیم روی مبل... واای کمرم شکست این چرا انقد سنگینه!
مین سو: اینو چرا برداشتی اوردی خونه؟!
سوجین: عاا بیخیال داستانش طولانیه!
مین سو: خیلی خب باشه اما بعدا تعریف کن چی شده...
سوجین: باشه...
مین سو: حالا چی کارش کنیم؟
سوجین: هیچی.. همین جا شبو میمونه و فردا میره...
مین سو: خیلی خب باشه... راستی شام درست کردم میخوری؟
سوجین: اههه ارههه دارم از گشنگی میمیرم...
.
.
.
*فردا صبح*
~جونگ کوک~
اروم چشمامو باز کردم و نگاهی به دور و بر انداختم.. اینجا کجاس؟! خواستم بلند شم که سردرد شدیدی گرفتم.. وااای سرم داره منفجر میشه!!
سوجین: نترس عادیه منم دیشب اونقد میخوردم الان از سر درد میمردم!
جونگ کوک: چی؟؟ اینجا کجاس؟!
سوجین: یادت نمیاد دیشب چی شد؟ اینجا خونه ی منه...
جونگ کوک: اها.. چرا اینجام؟
سوجین: دیشب تا خرخره خورده بودی و داشتی بی هوش میشدی که چون بهت بخاطر اونشب بدهکار بودم نتونستم اونجا ولت کنم و هرچیم ازت پرسیدم خونت کجاس گفتی خونه ای ندارم و منم مجبور شدم با خودم بیارمت خونم...
جونگ کوک: اها.. خب.. مرسی.. که اونجا ولم نکردی...
سوجین: خواهش.. حالام لطفا پاشو که باید بریم دانشگاه!
جونگ کوک: اهههه باشه اما فک نکنم با این سردرد بتونم بیام دانشگاه... من میرم خونه...
سوجین: خیلی خب باشه...
بلند شدم و خواستم برم که...
سوجین: اها راستی فردا اخر هفته اس پس ی جایی قرار بزاریم و بریم درس هارو تمرین کنیم...
جونگ کوک: خیلی خب باشه.. من میرم بعدا میبینمت...
سوجین: باشه خداحافط...
خب بچه ها ی خبر خوب از این به بعد پارتارو هروقت شرطا رسید میزارم😊💖
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
امید وارم خوشتون اومده باشه💖
لایک و کامنت فراموش نشه❤
۱۵.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.