وقتی یه کارآگاه قاتل بود

وقتی یه کارآگاه قاتل بود..!
بخش‌دوم:








اون آروم داشت چسبی رو که زیر نور میتونستی دقیق اثراتی رو که روش مونده رو ببینی به چاقوی داخل صحنه میزد و خیلی مراقب بود که اثر انگشت خودش روی چیزی نیوفته.
یاد مرگ بابات که یه افسرپلیس بود افتادی که مجرمش یه قناد ساده و معمولی بود.
متوجه مرگای عجیب غریبی که این مدت اتفاق میوفتاد شدی، مثله مرگ یه گیمر توسط یه ساقی
یا مرگ یه دانشجوی حقوق که توسط یه سرباز انجام شده بود.
نزدیک جایی که مرد چسب‌و روش زده بود شدی که متوجه شباهت زیاده بین اثرانگشت و اثر انگشت دوستت، مین‌سو شدی که باعث شد نگاهی به قابی که با اثر انگشتای هم ست کرده بودید بندازی.
مو نمیزدن و یکی بودن.
به کارگاه خیره شدی که حالا با خوشحالی تمام داشت به رئیس‌ش زنگ میزد و میگفت یه اثرانگشت پیدا کرده.
بالاخره شناختیش، دستیار بابات که همیشه بابات بهش افتخار میکرد و همبازی بچگی تو؛
((جئون‌جونگ‌کوک))
در حال تفکر بودی که صدای آژیر پلیس و دست بند زدن دوستت تو محوطه پخش شد.



˓  ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛
حالمخراب دوزتان، بعد از چندی دارم تازه شروع میکنم... ولی ممنون میشم نظرتون‌و بگید🙆‍♀️🌟
دیدگاه ها (۱۹)

وقتی قرار بود رئیس کار جدیدت باشه...‌کیم با گام های موقر و ج...

با عصبانیت روبه‌روش وایسادی:«جی‌هوپ‌شی، همین الان اون تیشرت ...

وقتی یه کارآگاه قاتل بود..!بخش‌اول:‌‌سرگرم گوشی و توییتای با...

‌ ‌اســྀིـٮارت ڡعالیت ᰍ ִ‌‌‌‌‌‌‌‌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط