وقتی یه کارآگاه قاتل بود

وقتی یه کارآگاه قاتل بود..!
بخش‌اول:







سرگرم گوشی و توییتای بامزه‌ی مردم راجب پرونده‌ای که جدیدا خیلی وایرال شده بودی‌و همزمان داشتی به مسئله‌ی مسابقه‌ی تلوزیونی دیشب فکر میکردی که در اتاق باز شد و بخاطر صدای ناهنجاری که تولید شد مجبور به نگاه به فرد روبه‌روت شدی که لب زد:
«نگو سرگرم چرت‌و پرتای فضای‌مجازی شدی!»
ا/ت: «برای خودمم شرم‌آوره که انقدرر ملت دلقک‌ن! ولی خدایی اینو نگا کن...»
مین‌سو تک خنده‌ای کرد و بهت خیره شد.
مین‌سو: «میگم... یه توییت راجب‌ش دیدم، میگن فردا میتونید برید به صحنه‌ی جرم، میای بریم؟»
ا/ت: «خدایی؟ کجا یه همچین چیزی اومده؟»
مین‌سو: «ببین» گوشی‌شو‌آورد‌سمتت-
داشت بهت توضیح میداد که با نوتیف گوشی‌ت که پیام تبلیغاتی بود متوجه ساعت شدی.
ا/ت: «واییی الان مسابقه‌هه شروع میشه، من هنوز جوابو پیدا نکردممم، بی‌شعور میمردی بعدا بگی؟؟»
بعدشم از روی میز رو به روت پریدی که باعث شد تمامی خودکار و مداد ها رویه زمین بیوفته.
مین‌سو آروم لب زد: «دیوونه!!»
...
مین‌سو: «پاشووو»
ا/ت: «اذیتم نکننن»
مین‌سو دست به سینه شد و نگاه‌ت کرد: «اوکی، پس خودم میرم سر صحنه و کراش پیدا میکنم‌و شماره میگیرم هه!»
ا/ت: «باشه باشه باشه، برو ماشین‌و اوکی کن تا بیام»
...
ا/ت: «اینجاس؟»
مین‌سو: «بلی، پیاده‌شو برم پارک کنم»
ا/ت: «باشه» پیاده‌شد-
خواستی به سمت درختی که رو به روی نوار زرد رنگ قرار داشت بری که سریع برگشتی و از پنجره به مین‌سو خیره شدی و لبخند زدی:
«چک کن ببین گوشی‌مو برداشتم»
مین‌سو: «برداشتییی»
ا/ت: «باشه بابااا»
برگشتی که موجب برخورد ناگهانی‌ت با کسی که ظاهرا کاراگاه پرونده بود و افتادن گوشی‌ش شد.
ا/ت: «عع ببخشید»
خم شدی تا گوشی رو برداری، ظاهرا داشت با کسی صحبت میکرد.
وقتی گوشی نزدیک گوش‌ت شد حرفایی با عصبانیت و حرص میشنیدی:
«میدونی چیکار کردی؟؟ همین الانشم کلی پول برای مخفی موندت خرج شده پسر... از این به بعد هرکاری کنی دیگه کسی‌و نمیارم به اسم یه نفر دیگه کارو جمع کنه!!»
ا/ت: «آمم، بفرمایید.»
کاراگاهی که روبه‌روت بود آروم لب زد و سری تکون داد:
«ممنونم »
حرفای مردی که پشت گوشی شنیدی باعث شد نگاه دقیق‌تری به اطراف‌ت داشته باشی، هنوز راهی نرفته بودی که فردی با لباس معمولی که شامل یه تیشرت مشکی آستین کوتاه و شلوارک ست مشکی‌ش توجه‌ت رو جلب کرد.

˓  ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
طبق گفته‌ی یسری قلمم شبی میس‌رایتر شده😃🌹
دیدگاه ها (۱۲)

وقتی یه کارآگاه قاتل بود..!بخش‌دوم:‌اون آروم داشت چسبی رو که...

وقتی قرار بود رئیس کار جدیدت باشه...‌کیم با گام های موقر و ج...

‌ ‌اســྀིـٮارت ڡعالیت ᰍ ִ‌‌‌‌‌‌‌‌

گایز معروف شدم🌹#جنى_كيم #ليسا #لیسا_مانوبان #اریانا_گرانده #...

قلب یخیپارت ۱۶این موقع شب پارت رو گذاشتم تا ببینم جغد های وی...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط