جذاب دختر شیطون بلا51
#جذاب #دخترشیطونبلا51
بطری آب رو از روی زمین برداشتم و به سمت سینک ظرفشویی رفتم که اون به در یخچال تکیه داد و گفت:
_ مهسا؟
_ هوم
_ هوم چیه
_ نمیدونی معنیش رو؟
_ نه
_ یعنی بنال ببینم چه مرگته!
_ خاک تو سر بی شخصیتت کنن که لیاقت نداری بخوام از دلت دربیارم
به سمتش برگشتم و با دهن کج شده گفتم:
_ چیو از دلم دربیاری؟! #عشق_ناب
_ اینکه ناراحت شدی
_ تو مگه واسه من آدم مهمی هستی که بخوام از چرت و پرتات ناراحت بشم آخه!
یه چندلحظه با اخم نگاهم کرد و بعد دوباره چشماش رو بی روح و سرد کرد و گفت:
_ ناهار چیه؟
_ زهرمار
_ عین آدم جواب بده!
_ با اون طویله ای که درست کرده بودی تازه انتظار ناهار هم داری؟
_ بهت گفتم ناهار آماده کنی
پوزخندی زدم و همینطور که دستام رو میشستم، گفتم:
_ مگه تو هرچی بگی من باید گوش بدم؟
_ آره
_ برو بابا
_ به هرحال من گشنمه
_ تلفن داری تو خونه ات؟
_ چه ربطی داره؟
_ داری یا نه
روی صندلی نشست و گفت:
_ اره دارم
_ میتونی زنگ بزنی سفارش بدی
_ هِرهِرهِر بانمک
دستام رو خشک کردم و بدون اینکه به حرفش توجهی کنم، به سمت سالن رفتم و گفتم:
_ من دیگه کارام تموم شد، میرم
_ کجا؟!
_ چهل و پنج دقیقه ی دیگه باید سرکار باشم
_ تا سرکارت با ماشین پونزده دقیقه راهه
با تنفر نگاهش کردم و گفتم:
_ گیرت سر نیم ساعته؟
_ آره تو نیم ساعت واسم غذا درست کن
_ تو نیم ساعت عن درست کنم برات؟
_ اون که غذا توئه
بطری آب رو از روی زمین برداشتم و به سمت سینک ظرفشویی رفتم که اون به در یخچال تکیه داد و گفت:
_ مهسا؟
_ هوم
_ هوم چیه
_ نمیدونی معنیش رو؟
_ نه
_ یعنی بنال ببینم چه مرگته!
_ خاک تو سر بی شخصیتت کنن که لیاقت نداری بخوام از دلت دربیارم
به سمتش برگشتم و با دهن کج شده گفتم:
_ چیو از دلم دربیاری؟! #عشق_ناب
_ اینکه ناراحت شدی
_ تو مگه واسه من آدم مهمی هستی که بخوام از چرت و پرتات ناراحت بشم آخه!
یه چندلحظه با اخم نگاهم کرد و بعد دوباره چشماش رو بی روح و سرد کرد و گفت:
_ ناهار چیه؟
_ زهرمار
_ عین آدم جواب بده!
_ با اون طویله ای که درست کرده بودی تازه انتظار ناهار هم داری؟
_ بهت گفتم ناهار آماده کنی
پوزخندی زدم و همینطور که دستام رو میشستم، گفتم:
_ مگه تو هرچی بگی من باید گوش بدم؟
_ آره
_ برو بابا
_ به هرحال من گشنمه
_ تلفن داری تو خونه ات؟
_ چه ربطی داره؟
_ داری یا نه
روی صندلی نشست و گفت:
_ اره دارم
_ میتونی زنگ بزنی سفارش بدی
_ هِرهِرهِر بانمک
دستام رو خشک کردم و بدون اینکه به حرفش توجهی کنم، به سمت سالن رفتم و گفتم:
_ من دیگه کارام تموم شد، میرم
_ کجا؟!
_ چهل و پنج دقیقه ی دیگه باید سرکار باشم
_ تا سرکارت با ماشین پونزده دقیقه راهه
با تنفر نگاهش کردم و گفتم:
_ گیرت سر نیم ساعته؟
_ آره تو نیم ساعت واسم غذا درست کن
_ تو نیم ساعت عن درست کنم برات؟
_ اون که غذا توئه
۶.۶k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.