دخترشیطونبلا

#دختر‌شیطون‌بلا49

از فکر بیرون اومدم و مجسمه رو روی پاتختیش گذاشتم و بعد روی تخت ولو شدم.

نمیدونستم ساعت چند میاد و باید زودتر نقشه ام رو عملی میکردم که خراب نشه پس با اینکه کمرم بدجور درد میکرد سریع از سرجام پاشدم و به سمت آشپزخونه رفتم.
قیچی رو از داخل یکی از کِشوها برداشتم و به اتاق خواب برگشتم!
در کمدی که مخصوص کت و شلوارهای خوشگل و گرونش بود رو باز کردم.
نزدیک به بیست دست کت و شلوار داخلش بود؛ دستم رو زیر چونه ام گذاشتم و گفتم:

_ چقدر زیادن! این همه رو میخواد چیکار؟

همشون رو به سمت راست کمد هل دادم و یکی یکی هرکدوم رو با یه مدل خاص قیچی کردم.
وقتی کارم تموم شد لبخند رضایت بخشی زدم و در کمد رو بستم؛ یه نگاه دیگه به اتاق انداختم و وقتی از تمیز بودنش مطمئن شدم رفتم بیرون.
قیچی رو سرجاش گذاشتم و بطری مایع ظرفشویی رو از روی اُپن برداشتم و نصفش رو روی زمین جلوی در سالن ریختم و با دستم پخشش کردم تا مشخص نباشه!
وقتی این کارمم تموم شد، بطری رو سرجاش گذاشتم و به سمت یکی از مبلها رفتم.
با آرامش و لبخند روی لبم نشستم و تلویزیون رو روشن کردم و منتظر برگشت سامان شدم...

تمام مدت چشمم به جای اینکه به تلویزیون باشه، به سمت در سالن بود و بالاخره ساعت دو و چهل دقیقه صدای چرخیدن کلید توی در اومد‌.
سریع چشمم رو به سمت فیلم درحال پخش حرکت دادم و مثلا نشون دادم که حواسم نیست که صدای سامان رو شنیدم.

_ نه بابا خوشم اومد، فکرشو نمیکردم عین آدم همه جا رو تمیز...

همینطوری داشت زر میزد و میومد جلو که یکهو پاش لیز خورد و بعد از اینکه دستش رو تو هوا تکون داد تا یه تکیه گاه پیدا کنه و روی زمین نیفته، متاسفانه با نشینمگاه مبارکش محکم روی زمین افتاد.
به زور خنده و ذوقم رو تحمل کردم و با یه تعجب ساختگی از سرجام پاشدم و گفتم:

_ چته بابا؟ جلوت رو نگاه کن خب

همینطور که اخماش رو بخاطر درد تو هم کشیده بود، دستش رو روی زمین کشید و گفت:

_ چرا اینجا انقدر لیزه؟
_ لیزه؟
_ آره
_ بذار ببینم

به سمتش رفتم، دستم رو روی زمین کشیدم و گفتم:

_ ای بابا واقعا لیزه
_ نه پس من الکی پرت شدم!
_ خب گفتم شاید بخاطر دست و پا چلفتی بودنت افتادی!
_ ساکت شو مهسا

شونه هام رو بالا انداختم و گفتم:

_ احتمالا یادم رفته اینجا رو کهنه بکشم که مایع ها پاک بشه و برای همین لیز مونده
_ چی؟!
دیدگاه ها (۱۱)

#دختر‌شیطون‌بلا50یه چندلحظه مشکوک نگاهم کرد که با حالت طلبکا...

#جذاب #دختر‌شیطون‌بلا51بطری آب رو از روی زمین برداشتم و به س...

#دختر‌شیطون‌بلا48پوزخندی زدم و گفتم:_ هیچ غلطی نمیتونی بکنی_...

#دختر‌شیطون‌بلا47آیفون رو که زدم بدون اینکه چیزی بگه در رو ب...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

فرار من

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط