رویای اشنا part 54
ویو هوان
میخواستیم از عمارت بریم بیرون که یه دفعه در اصلی عمارت باز شد و جانگ وو اومد داخل.
(جانگ وو:سوهی! چان؟)
: به به مهمان ناخوانده داریم.
کل عمارت توی سکوت بود.
: کارتون خوب بود چان و سوهی
صدای سوهی و چان از پشت سرمون اومد.
! خواهش میکنیم. 😏
_بزار هوان و باباش برن.
: او بس میخوای فداکاری کنی اره عوضی؟!
وقتی با جونگ کوک اونجوری رفتار کرد واقعا عصبانی شدم.
+حرف دهنتو بفهممم😠
: هویی اروم خانم کوچولو باید بهت بفهمونم با کی داری حرف میزنی؟
_به هوان نگو خانم کوچولوو😡
یه دفعه جونگ کوک عصبانی شد و اسلحه اش رو به سمت جانگ وو گرفت. که همون لحضه جانگ وو و سوهی و چان هم اسلحه هاشون رو به سمت جونگ کوک گرفتن.
: اگه شلیک کنی هم خودت میمیری هم خانم کوچولو😏
_عوضییی گفتم بهش نگو خانم کوچولوو😡
(نکته: همه تز طریق اون هندزفری میتونن مکالمه هوان و کوک و جانگ وو رو بشنون.)
ویو یونجی.
*چکار کنیم(ترسیده)
☆جونگ کوک کاری نکن ببین چی میخواد.
نمیتونستم بزارم هوان همونجا بمونه باید یه کاری میکردم. سریع به چان یول زنگ زدم.
*الو چان یول
✓ سند هارو به پلیس بدم؟
*نه ما توی دردسر افتادیم
✓چی؟
*(ماجرا رو توضیح میده) فقط سریع بیا
✓باشه.
ویو کیونگ
٪خب کیونگ سوهی و چان رو هدف بگیر فقط به جایی بزن که نمیرن.
÷چ... چی؟
٪ببین درکت میکنم ترسیدی ولی اگه یه درصد اتفاقی برای کوک یا هوان افتاد تو سوهی و چان رو بزن منم جانگ وو رو میزنم با بادیگاردها.
÷هوفف باشه من امادم.
خیلی ترسیده بودم اتفاقی واسه هوان یا کوک بیوفته همه قدرتمو جمع کردم و تک تیرانداز رو محکم توی دستم گرفتم و سوهی و چان رو هدف قرار دادم.
ویو کوک
چون شوگا گفت صبر کردم تا ببینم جانگ وو چی میگه.
: کار رو برای خودت سخت نکن. خیلی راحت هوان و کیونگ و یونجی رو به من بده و از مافیا بودن بکش کنار.
_هه عمرا😏
: خب پس از یه راه دیگه وارد میشیم. هوان یا خودتو تسلیم کن و بیا اینجا یا به جونگ کوک شلیک میکنیم.
_هوان نه نرو
+اما...
☆هوان اینکارو نکن
_گفتم نروو
÷هوانننن!
نمیخواستم برای کوک اتفاقی بیوفته برای همین یکم رفتم جلو که یه بادیگارد اومد و دستامو با طناب بست و اون سر طناب رو با دستاش گرفت.
: هه میبینم که خانم کوچولومون زود گول خورده
+چی!
جانگ وو اسلحه شو پر کرد و به سمت جونگ کوک گرفت...
ادامه پارت بعدی❤
شرطا: سه تا لایک هفتا کامنت
میخواستیم از عمارت بریم بیرون که یه دفعه در اصلی عمارت باز شد و جانگ وو اومد داخل.
(جانگ وو:سوهی! چان؟)
: به به مهمان ناخوانده داریم.
کل عمارت توی سکوت بود.
: کارتون خوب بود چان و سوهی
صدای سوهی و چان از پشت سرمون اومد.
! خواهش میکنیم. 😏
_بزار هوان و باباش برن.
: او بس میخوای فداکاری کنی اره عوضی؟!
وقتی با جونگ کوک اونجوری رفتار کرد واقعا عصبانی شدم.
+حرف دهنتو بفهممم😠
: هویی اروم خانم کوچولو باید بهت بفهمونم با کی داری حرف میزنی؟
_به هوان نگو خانم کوچولوو😡
یه دفعه جونگ کوک عصبانی شد و اسلحه اش رو به سمت جانگ وو گرفت. که همون لحضه جانگ وو و سوهی و چان هم اسلحه هاشون رو به سمت جونگ کوک گرفتن.
: اگه شلیک کنی هم خودت میمیری هم خانم کوچولو😏
_عوضییی گفتم بهش نگو خانم کوچولوو😡
(نکته: همه تز طریق اون هندزفری میتونن مکالمه هوان و کوک و جانگ وو رو بشنون.)
ویو یونجی.
*چکار کنیم(ترسیده)
☆جونگ کوک کاری نکن ببین چی میخواد.
نمیتونستم بزارم هوان همونجا بمونه باید یه کاری میکردم. سریع به چان یول زنگ زدم.
*الو چان یول
✓ سند هارو به پلیس بدم؟
*نه ما توی دردسر افتادیم
✓چی؟
*(ماجرا رو توضیح میده) فقط سریع بیا
✓باشه.
ویو کیونگ
٪خب کیونگ سوهی و چان رو هدف بگیر فقط به جایی بزن که نمیرن.
÷چ... چی؟
٪ببین درکت میکنم ترسیدی ولی اگه یه درصد اتفاقی برای کوک یا هوان افتاد تو سوهی و چان رو بزن منم جانگ وو رو میزنم با بادیگاردها.
÷هوفف باشه من امادم.
خیلی ترسیده بودم اتفاقی واسه هوان یا کوک بیوفته همه قدرتمو جمع کردم و تک تیرانداز رو محکم توی دستم گرفتم و سوهی و چان رو هدف قرار دادم.
ویو کوک
چون شوگا گفت صبر کردم تا ببینم جانگ وو چی میگه.
: کار رو برای خودت سخت نکن. خیلی راحت هوان و کیونگ و یونجی رو به من بده و از مافیا بودن بکش کنار.
_هه عمرا😏
: خب پس از یه راه دیگه وارد میشیم. هوان یا خودتو تسلیم کن و بیا اینجا یا به جونگ کوک شلیک میکنیم.
_هوان نه نرو
+اما...
☆هوان اینکارو نکن
_گفتم نروو
÷هوانننن!
نمیخواستم برای کوک اتفاقی بیوفته برای همین یکم رفتم جلو که یه بادیگارد اومد و دستامو با طناب بست و اون سر طناب رو با دستاش گرفت.
: هه میبینم که خانم کوچولومون زود گول خورده
+چی!
جانگ وو اسلحه شو پر کرد و به سمت جونگ کوک گرفت...
ادامه پارت بعدی❤
شرطا: سه تا لایک هفتا کامنت
۴.۰k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.