فیک شرط دروغ پارت 17 (آخر)
#بی_تی_اس#یونمین#تهکوک
#بی_تی_اس #فیکشن #فیک
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس
#part_17 #پارت_17
___________________
.اوهوم...بکشش!
؟.ولی..خانوم...من..من...
.تو؟!
؟.میشه..به..یکی دیگه..ب..بگی..بگید!؟
.بی عرضه(داد)از پس اینم نمیتونی بربیای؟!
؟.خ-
.خفه شو..فقط گمشو تا کار دستت ندادم(داد)
[از اتاقش رفت بیرون و بعد از طی کردن یه مسافت کوتاهی از راهرو خوب دورو برشو چک کرد و سرک کشید..صدای داد و بیداد های خانم میاد ولی عادت داره و بی توجه گوشیشو درمیاره و شماره میگیره و میره داخل دستشویی]
؟.آقا..به من گفت بکشمش ولی من گفتم به یکی دیگه بسپره...اشتباه کردم؟
جونگکوک. ... ب..بکشیش؟
(جونگکوک؟اینجا چه خبره؟؟)
؟.ب..بله! ببخشید..فکر کردم بهتر باش-
جونگکوک.کار درستی رو کردی!ممنونم..! باز هم هرخبری شد بهم بگو..فعلا!
؟.خدانگه دار.
[قطع کرد]
[بعد از قطع کردن نفس عمیقی کشید و سعی کرد اخمشو از بین ببره و تبدیلش کنه به لبخند...از اتاق اومد بیرون و رفت نشست روی مبل کنار رونا]
تهیونگ.عام..بچه ها؟ جرعت حقیقت بازی کنیم؟
جونگکوک.اره اره اره..من هستم!
جیمین.رونا توهم میای؟
رونا.عام..بیام؟
شوگا.اگه رونا نیاد منم نمیام..
رونا.(خنده)باشه میام..!
-------------
[جیهوپ از رونا]
جیهوپ.اوووو یسسس..خببب خبب رونا شییی
رونا.اوه اوه..اوپااا..سخت نگیااا
جیهوپ.(خنده)جرعت یا حقیقتتت؟
رونا.حقیقت.
جیهوپ. ... عام..تاحالا چندبار عاشق شدی و چه مواقعی بودن؟
رونا.اوففف..این چیه میپرسی اوپا!
همه.بگوووو
رونا.خب...نمیتونم تنبیه بپذیرم؟
جیهوپ.نه نههه نه دیگه تنبیه نداریم!
جیمین.یالا روناشی زود بگو.
رونا.خب..راستش 2 بار..2 بار عاشق شدم!
جیهوپ.خب؟
رونا.اولین عشقم..وقتی میرفتم مدرسه..دبیرستانم بود!
نامجون.خب..روناشی تو الانم باید دبیرستان باشی..نیستی؟
رونا.شوخی میکنی دیگه؟من مدرسه نمیرم..
نامجون. ...عام..اوکی اوکی..من..فقط نمیدونستم.
رونا.عیبی نداره باباااا
جیهوپ.خببب؟عشق دومت؟!
رونا.آها..چیزه..دومی؟
جیهوپ/نامجون/جیمین/شوگا.اوهوم؟
[جونگکوک اب دهنشو پرسروصدا قورت داد]
رونا.دومی..دومین و آخرین بار..خب یکم احمقانست..ولی...
جیهوپ.ولی؟!
رونا.همین..امسال!
جیهوپ.امسال؟؟؟خب امسال یعنی چییی؟
رونا.عه عه عههه بسه دیگههه گفتم!
[رونا بطری جرعت حقیقت و برداشت و چرخوندش و جونگکوک و تهیونگ و جیهوپ به هم نگاه کردن]
[رونا از جونگکوک]
شوگا.اوووووففف
نامجون.عاااااااااخخ...رونااا بپرسسس ازش
[رونا تک خنده ای کرد]
.خب..جرعت یا حقیقت جونگکوک خان؟
جونگکوک.حقیقت!..روناشیییی بهم رح کن..
رونا.هاهاهاهاااا شیرارتتتت «تیکه کلام فرندمههه»
جونگکوک.عجبا..!
رونا.آهااا فهمیدم...خب..جونگکوکا آخرین باری که عاشق شدی،عاشق کی شدی؟
[دقیقا بعد از به زبون اوردنش خودش هم لبخندش محو شد]
[آره..رونا جونگکوک رو دوست داره اما ایا با جواب این سوالش قرار نیست نابود بشه؟]
جونگکوک.رونا!
رونا.جانم؟
جونگکوک.جواب سوالت بود..!
رونا.هان؟!
جونگکوک.خب..سوال پرسیدی و جواب دادم!
[یعنی چی؟..باورش نمیشد و هنوز توی شک بود..سعی میکرد دو دقیقه مغزش رو ازاد کنه تا بتونه به این فکر کنه که منظور جونگکوک دقیقا چی بوده؟]
رونا.ج..جونگکوک شی!؟
جونگکوک.رونا..باهام قرار میزاری؟!
[بقیه با دهن نیمه باز تند تند نگاهشون رو بین اون دوتا تقسیم میکردند و منتظر بودن!]
رونا.من..من..نمیفهمم جونگکوک!
جونگکوک.من دوستت دارم رونا..من عاشقتم!
[ دودقیقه ی تمام جونگکوک با لبخند پر از استرسی به قیافه ی کیوت رونا زل زده بود که متفکر به زمین خیره شده بود]
[بعد از دو دقیقه رونا بالاخره سرشو بلند کرد و به چشمای بزرگ و تیله ای مشکی جونگکوک خیره شد]
.منم!..منم دوستت دارم جونگکوکی..!
_____________________________________
______________________________
________________________
________________
پایان این فصل از فیک شرط دروغ.
نظرتون؟!
شرط پارت1 فصل جدید : 17 لایک و 17 کامنت.
#بی_تی_اس #فیکشن #فیک
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس
#part_17 #پارت_17
___________________
.اوهوم...بکشش!
؟.ولی..خانوم...من..من...
.تو؟!
؟.میشه..به..یکی دیگه..ب..بگی..بگید!؟
.بی عرضه(داد)از پس اینم نمیتونی بربیای؟!
؟.خ-
.خفه شو..فقط گمشو تا کار دستت ندادم(داد)
[از اتاقش رفت بیرون و بعد از طی کردن یه مسافت کوتاهی از راهرو خوب دورو برشو چک کرد و سرک کشید..صدای داد و بیداد های خانم میاد ولی عادت داره و بی توجه گوشیشو درمیاره و شماره میگیره و میره داخل دستشویی]
؟.آقا..به من گفت بکشمش ولی من گفتم به یکی دیگه بسپره...اشتباه کردم؟
جونگکوک. ... ب..بکشیش؟
(جونگکوک؟اینجا چه خبره؟؟)
؟.ب..بله! ببخشید..فکر کردم بهتر باش-
جونگکوک.کار درستی رو کردی!ممنونم..! باز هم هرخبری شد بهم بگو..فعلا!
؟.خدانگه دار.
[قطع کرد]
[بعد از قطع کردن نفس عمیقی کشید و سعی کرد اخمشو از بین ببره و تبدیلش کنه به لبخند...از اتاق اومد بیرون و رفت نشست روی مبل کنار رونا]
تهیونگ.عام..بچه ها؟ جرعت حقیقت بازی کنیم؟
جونگکوک.اره اره اره..من هستم!
جیمین.رونا توهم میای؟
رونا.عام..بیام؟
شوگا.اگه رونا نیاد منم نمیام..
رونا.(خنده)باشه میام..!
-------------
[جیهوپ از رونا]
جیهوپ.اوووو یسسس..خببب خبب رونا شییی
رونا.اوه اوه..اوپااا..سخت نگیااا
جیهوپ.(خنده)جرعت یا حقیقتتت؟
رونا.حقیقت.
جیهوپ. ... عام..تاحالا چندبار عاشق شدی و چه مواقعی بودن؟
رونا.اوففف..این چیه میپرسی اوپا!
همه.بگوووو
رونا.خب...نمیتونم تنبیه بپذیرم؟
جیهوپ.نه نههه نه دیگه تنبیه نداریم!
جیمین.یالا روناشی زود بگو.
رونا.خب..راستش 2 بار..2 بار عاشق شدم!
جیهوپ.خب؟
رونا.اولین عشقم..وقتی میرفتم مدرسه..دبیرستانم بود!
نامجون.خب..روناشی تو الانم باید دبیرستان باشی..نیستی؟
رونا.شوخی میکنی دیگه؟من مدرسه نمیرم..
نامجون. ...عام..اوکی اوکی..من..فقط نمیدونستم.
رونا.عیبی نداره باباااا
جیهوپ.خببب؟عشق دومت؟!
رونا.آها..چیزه..دومی؟
جیهوپ/نامجون/جیمین/شوگا.اوهوم؟
[جونگکوک اب دهنشو پرسروصدا قورت داد]
رونا.دومی..دومین و آخرین بار..خب یکم احمقانست..ولی...
جیهوپ.ولی؟!
رونا.همین..امسال!
جیهوپ.امسال؟؟؟خب امسال یعنی چییی؟
رونا.عه عه عههه بسه دیگههه گفتم!
[رونا بطری جرعت حقیقت و برداشت و چرخوندش و جونگکوک و تهیونگ و جیهوپ به هم نگاه کردن]
[رونا از جونگکوک]
شوگا.اوووووففف
نامجون.عاااااااااخخ...رونااا بپرسسس ازش
[رونا تک خنده ای کرد]
.خب..جرعت یا حقیقت جونگکوک خان؟
جونگکوک.حقیقت!..روناشیییی بهم رح کن..
رونا.هاهاهاهاااا شیرارتتتت «تیکه کلام فرندمههه»
جونگکوک.عجبا..!
رونا.آهااا فهمیدم...خب..جونگکوکا آخرین باری که عاشق شدی،عاشق کی شدی؟
[دقیقا بعد از به زبون اوردنش خودش هم لبخندش محو شد]
[آره..رونا جونگکوک رو دوست داره اما ایا با جواب این سوالش قرار نیست نابود بشه؟]
جونگکوک.رونا!
رونا.جانم؟
جونگکوک.جواب سوالت بود..!
رونا.هان؟!
جونگکوک.خب..سوال پرسیدی و جواب دادم!
[یعنی چی؟..باورش نمیشد و هنوز توی شک بود..سعی میکرد دو دقیقه مغزش رو ازاد کنه تا بتونه به این فکر کنه که منظور جونگکوک دقیقا چی بوده؟]
رونا.ج..جونگکوک شی!؟
جونگکوک.رونا..باهام قرار میزاری؟!
[بقیه با دهن نیمه باز تند تند نگاهشون رو بین اون دوتا تقسیم میکردند و منتظر بودن!]
رونا.من..من..نمیفهمم جونگکوک!
جونگکوک.من دوستت دارم رونا..من عاشقتم!
[ دودقیقه ی تمام جونگکوک با لبخند پر از استرسی به قیافه ی کیوت رونا زل زده بود که متفکر به زمین خیره شده بود]
[بعد از دو دقیقه رونا بالاخره سرشو بلند کرد و به چشمای بزرگ و تیله ای مشکی جونگکوک خیره شد]
.منم!..منم دوستت دارم جونگکوکی..!
_____________________________________
______________________________
________________________
________________
پایان این فصل از فیک شرط دروغ.
نظرتون؟!
شرط پارت1 فصل جدید : 17 لایک و 17 کامنت.
۱۰.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.