♡pt: ♡¹⁷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
با احساس گرفتگی بدنم بیدار شدم همه جام درد میکرد
دیشب چه اتفاقی افتاد
«یه لحظه صحنه ها از جلوی چشم ا/ت رد شد»
ا/ت: نه نه نه نباید نباید اتفاقی واست بیوفته«بلند»
تهیونگ: اخ بیبی چی شده؟
ا/ت: تهیونگاااا هق هق خوبی زنده ای
تهیونگ: نریز نریز اون مروارید های شفافت رو
ا/ت: هق هق همه بدنت زخمه هق
تهیونگ: مشکلی نیست
«خونریزی تهیونگ شروع شد»
ا/ت ویو:
سری لباسم رو درآوردم فقط تاب تنم بود
روی زخمش فشار دادم
ا/ت: هیونگگگگگ«داد» هق هیونگا توروخدا بیایید
«در با شتاب باز شد»
نامجون: چی شده... تهیونگگگ دکترررر«داد»
«عجله عجله دکتر وارد اتاق شد»
دکتر: ارباب جوان خوبی... خیلی خون ریزی دارید!!
باید خونسا بهتون بزنم
جونگکوک: نامجون از کجا میخوای خونسا گیر بیاری؟
دکتر: دختر جون میتونی یکی از رون هاتو یکم خراش بندازی
ا/ت: ر... رون با... باشه الان
«ا/ت چاقو رو از دست دکتر گرفت و بدون اینکه فکر کنه نباید عمیق خط بندازه محکم چاقو رو کشید رو رون راستش که خون ازش سرازیر شد»
دکتر: ممکنه اینکاری که میکنم بچتو ازت بگیره ولی خودت میتونی انتخاب کنی ارباب جوان یا فرزندت
ا/ت: قطعا ارباب جوان میتونی جونمو بگیری ولی هق تهیونگمو نجات بده
دکتر: خیلی خب که اینطور
«دکتر موادی رو توی امپول تزریق کرد و به رون ا/ت زد ا/ت بعد چند دقیقه دل درد شدیدی احساس کرد فکنم بچه قرار بود بره سری رفت توی دستشویی اومد بیرون که دکتر گفت دکتر: متاسفم واسه بچه ا/ت بی حال روی تخت نشست و وایساد که بقیه کارو دکتر انجام بده
دکتر یه امپول وارد دست ا/ت کرد و از خونش به تهیونگ تزریق کرد
ا/ت بی هوش شد و تهیونگ بعد چند دقیقه به هوش اومد»
تهیونگ: عشقم بیبی گرل خیلی ممنون
ا/ت:«خواب بود»...
تهیونگ ویو:
شروع کرد به کیس های خیس از لبای ا/ت
دکتر: خیلی متاسفم اقای تهیونگ ولی...
بچتون رو از دست دادین
نویسنده: خماری بمونید
«پایان»«برای برای های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
با احساس گرفتگی بدنم بیدار شدم همه جام درد میکرد
دیشب چه اتفاقی افتاد
«یه لحظه صحنه ها از جلوی چشم ا/ت رد شد»
ا/ت: نه نه نه نباید نباید اتفاقی واست بیوفته«بلند»
تهیونگ: اخ بیبی چی شده؟
ا/ت: تهیونگاااا هق هق خوبی زنده ای
تهیونگ: نریز نریز اون مروارید های شفافت رو
ا/ت: هق هق همه بدنت زخمه هق
تهیونگ: مشکلی نیست
«خونریزی تهیونگ شروع شد»
ا/ت ویو:
سری لباسم رو درآوردم فقط تاب تنم بود
روی زخمش فشار دادم
ا/ت: هیونگگگگگ«داد» هق هیونگا توروخدا بیایید
«در با شتاب باز شد»
نامجون: چی شده... تهیونگگگ دکترررر«داد»
«عجله عجله دکتر وارد اتاق شد»
دکتر: ارباب جوان خوبی... خیلی خون ریزی دارید!!
باید خونسا بهتون بزنم
جونگکوک: نامجون از کجا میخوای خونسا گیر بیاری؟
دکتر: دختر جون میتونی یکی از رون هاتو یکم خراش بندازی
ا/ت: ر... رون با... باشه الان
«ا/ت چاقو رو از دست دکتر گرفت و بدون اینکه فکر کنه نباید عمیق خط بندازه محکم چاقو رو کشید رو رون راستش که خون ازش سرازیر شد»
دکتر: ممکنه اینکاری که میکنم بچتو ازت بگیره ولی خودت میتونی انتخاب کنی ارباب جوان یا فرزندت
ا/ت: قطعا ارباب جوان میتونی جونمو بگیری ولی هق تهیونگمو نجات بده
دکتر: خیلی خب که اینطور
«دکتر موادی رو توی امپول تزریق کرد و به رون ا/ت زد ا/ت بعد چند دقیقه دل درد شدیدی احساس کرد فکنم بچه قرار بود بره سری رفت توی دستشویی اومد بیرون که دکتر گفت دکتر: متاسفم واسه بچه ا/ت بی حال روی تخت نشست و وایساد که بقیه کارو دکتر انجام بده
دکتر یه امپول وارد دست ا/ت کرد و از خونش به تهیونگ تزریق کرد
ا/ت بی هوش شد و تهیونگ بعد چند دقیقه به هوش اومد»
تهیونگ: عشقم بیبی گرل خیلی ممنون
ا/ت:«خواب بود»...
تهیونگ ویو:
شروع کرد به کیس های خیس از لبای ا/ت
دکتر: خیلی متاسفم اقای تهیونگ ولی...
بچتون رو از دست دادین
نویسنده: خماری بمونید
«پایان»«برای برای های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵۹.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.