آرزوهایت بلند بود

آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی.

#حافظ_موسوی
دیدگاه ها (۲)

سوار تابمبا هزار سوال بی جوابو یک روح بی تاباکنون دو چتر دار...

خودم را خلاصه کرده ای در خودم چیزی برای اندوختن ندارمبرای ره...

باید چروک های دلم را اتو کنمبا دکمه های پیرهنم گفتگو کنمدلشو...

پزشک قانونی ام هرروز خود را تشریح میکنمدودستدوپادو کلیهشش ها...

شهادت می دهد هردو چشمت که دیشب مستبودی های قدم بر دست بودی ت...

سناریو: (وقتی دوست دارن ولی تو....)وقتی دوست دارن ولی تو دوس...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط