سناریو استری کیدز
وقتی توی مراسم میوفتی روش و ...
(رو هم کراش دارید)
چان : کنار سالن ایستاده بود که یهو جلوی چمش تعادلتو از دست دادی و
بهقدری سریع خودش رو رسوند که قبل از افتادن کامل، تو مستقیم تو بغلش فرود اومدی.
_آه… تو خوبی؟
تو خجالتزده: پاشنه کفشم شکست ببخشید ..
_نه، کاش از اولش هم… همینجا میافتادی… یعنی… نه ..چیز ...
بعدش سریع نگاهشو دزدید و زیر لب غر زد که چرا وقتی پیش منی اینجوری دلم میره؟
لینو : در حال حرف زدن با کسی بود که یههو صدای تق پاشنه کفشت بلند شد و قبل از اینکه بتونی چیزی بگی، تو مستقیم افتادی روش.
– وای وای… مراقب باش! خوبی؟
تو که سرخ شده بودی: کفشم… شکست…
– خب… حداقلش اینه که الان یه دلیل دارم بغلت کنم بدون اینکه عجیب بهنظر بیاد.
لبخند زد و موهات رو کنار زد و تویی که داشتی از خجالت آب میشدی ...
هیونجین : هیونجین داشت نگاهت میکرد که پاشنهت گیر کرد و پرت شدی سمتش. یهو دو تا دست ظریف ولی محکم دور کمرت بسته شد.
– اوه… خوبی ..
+واقعا ببخشید من ...
_نیازی به عذر خواهی نیست لیدی
کمکت کرد بلند شی ، تو و هیونجین رسماً روح از بدنتون رفت...
فلیکس : فلیکس دقیقاً لحظهای برگشت سمتت که پاشنهت شکست و تو مثل فیلمها افتادی تو بغلش. اون خنده بامزهش دراومد.
–اوه! امروز فرشتهها از آسمون میافتن؟
تو که داشتی سعی میکردی بلند بشی و ...
– باشه. ولی من میدونم که خدا این صحنه رو فقط برای من کارگردانی کرد.
بعدم تا یه ساعت ول نمیکرد هی ذوق میکرد...♡
ادامه ...
M☆Q
#لینو #هان #جنی #سونگمین #سناریو #چان #هیونجین #چانگبین #فیلیکس #ای.ان #استری_کیدز
(رو هم کراش دارید)
چان : کنار سالن ایستاده بود که یهو جلوی چمش تعادلتو از دست دادی و
بهقدری سریع خودش رو رسوند که قبل از افتادن کامل، تو مستقیم تو بغلش فرود اومدی.
_آه… تو خوبی؟
تو خجالتزده: پاشنه کفشم شکست ببخشید ..
_نه، کاش از اولش هم… همینجا میافتادی… یعنی… نه ..چیز ...
بعدش سریع نگاهشو دزدید و زیر لب غر زد که چرا وقتی پیش منی اینجوری دلم میره؟
لینو : در حال حرف زدن با کسی بود که یههو صدای تق پاشنه کفشت بلند شد و قبل از اینکه بتونی چیزی بگی، تو مستقیم افتادی روش.
– وای وای… مراقب باش! خوبی؟
تو که سرخ شده بودی: کفشم… شکست…
– خب… حداقلش اینه که الان یه دلیل دارم بغلت کنم بدون اینکه عجیب بهنظر بیاد.
لبخند زد و موهات رو کنار زد و تویی که داشتی از خجالت آب میشدی ...
هیونجین : هیونجین داشت نگاهت میکرد که پاشنهت گیر کرد و پرت شدی سمتش. یهو دو تا دست ظریف ولی محکم دور کمرت بسته شد.
– اوه… خوبی ..
+واقعا ببخشید من ...
_نیازی به عذر خواهی نیست لیدی
کمکت کرد بلند شی ، تو و هیونجین رسماً روح از بدنتون رفت...
فلیکس : فلیکس دقیقاً لحظهای برگشت سمتت که پاشنهت شکست و تو مثل فیلمها افتادی تو بغلش. اون خنده بامزهش دراومد.
–اوه! امروز فرشتهها از آسمون میافتن؟
تو که داشتی سعی میکردی بلند بشی و ...
– باشه. ولی من میدونم که خدا این صحنه رو فقط برای من کارگردانی کرد.
بعدم تا یه ساعت ول نمیکرد هی ذوق میکرد...♡
ادامه ...
M☆Q
#لینو #هان #جنی #سونگمین #سناریو #چان #هیونجین #چانگبین #فیلیکس #ای.ان #استری_کیدز
- ۱.۹k
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط