سناریو استری کیدز
وقتی جلوی جمع میبوسنت ...
پارت ۲ :
هیونجین : توی اتاق تمرین پسرا نشسته بودی ، هیچکس به جز شما دوتا نبود ، هیون برای اجرای دو روز دیگه داست خودشو آماده میکرد و توهم دنسشو نگاه میکردی که هیونجین با صورت خیس از عرق اومد و جلوت زانو زد:
– خب، نظرت چیه؟
+مثل همیشه عالی بود، ولی…
هیونجین لبخند زد و یه نگاه شیطنتآمیز کرد و گفت:
– ولی منظور من یه چیز دیگهست!
تو سرشو آورد نزدیک لبشو بوسیدی و این اولین باری بود که خودت پیش قدم میشدی و بعدش ...(صلوات ؟)
فلیکس : داشتی دسر رو آماده میکردی که فلیکس از پشت دور کمرت حلقه کرد.
+فلیکس! الان همه هستن…
– برام مهم نیست بیب، فقط..
یهو بابات از پشت در اومد که فیلیکس به سرعت جت ازت فاصله گرفت و خواست خودشو مشغول کاری نشون بده که ... با کله خورد تو یخچال ..🗿
سونگمین :توی حال نشسته بودی که سونگمین کنارت نشست و یه بوسه کوتاه روی گونت زد.
مامانت که شما رو دیده بود خودشو زد به اون راه ..
تو سریع دستش رو گرفتی و کشوندیش تو آشپزخونه تا خجالتت بیشتر نشه، ولی هر دو همزمان خندیدین از این که مامانت هنوز هیجان زده بود...
+سونگمین اخه .. جلو همههه
_مگه چیشده حالا زنمی که ...
جونگین : توی آشپزخونه مشغول آماده کردن سفره بودی که جونگین پیدات کرد.
یه لحظه لبهاش نزدیک لب تو شد، و تو هم با لبخند همراهیش کردی.
ولی وقتی مامانت اومد، سریع فاصله گرفتی و گفتی:
_چیزه جونگین سرش درد میکر داشتم معاینه میکردم ..
و جونگینی که از خجالت داشت آب میشد و مامانت که فهمیده بود و ...
M☆Q
#لینو #هان #جنی #سونگمین #سناریو #چان #هیونجین #چانگبین #فیلیکس #ای.ان #استری_کیدز
پارت ۲ :
هیونجین : توی اتاق تمرین پسرا نشسته بودی ، هیچکس به جز شما دوتا نبود ، هیون برای اجرای دو روز دیگه داست خودشو آماده میکرد و توهم دنسشو نگاه میکردی که هیونجین با صورت خیس از عرق اومد و جلوت زانو زد:
– خب، نظرت چیه؟
+مثل همیشه عالی بود، ولی…
هیونجین لبخند زد و یه نگاه شیطنتآمیز کرد و گفت:
– ولی منظور من یه چیز دیگهست!
تو سرشو آورد نزدیک لبشو بوسیدی و این اولین باری بود که خودت پیش قدم میشدی و بعدش ...(صلوات ؟)
فلیکس : داشتی دسر رو آماده میکردی که فلیکس از پشت دور کمرت حلقه کرد.
+فلیکس! الان همه هستن…
– برام مهم نیست بیب، فقط..
یهو بابات از پشت در اومد که فیلیکس به سرعت جت ازت فاصله گرفت و خواست خودشو مشغول کاری نشون بده که ... با کله خورد تو یخچال ..🗿
سونگمین :توی حال نشسته بودی که سونگمین کنارت نشست و یه بوسه کوتاه روی گونت زد.
مامانت که شما رو دیده بود خودشو زد به اون راه ..
تو سریع دستش رو گرفتی و کشوندیش تو آشپزخونه تا خجالتت بیشتر نشه، ولی هر دو همزمان خندیدین از این که مامانت هنوز هیجان زده بود...
+سونگمین اخه .. جلو همههه
_مگه چیشده حالا زنمی که ...
جونگین : توی آشپزخونه مشغول آماده کردن سفره بودی که جونگین پیدات کرد.
یه لحظه لبهاش نزدیک لب تو شد، و تو هم با لبخند همراهیش کردی.
ولی وقتی مامانت اومد، سریع فاصله گرفتی و گفتی:
_چیزه جونگین سرش درد میکر داشتم معاینه میکردم ..
و جونگینی که از خجالت داشت آب میشد و مامانت که فهمیده بود و ...
M☆Q
#لینو #هان #جنی #سونگمین #سناریو #چان #هیونجین #چانگبین #فیلیکس #ای.ان #استری_کیدز
- ۱.۴k
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط