چشمای قشنگ توج

#part95
چشمای قشنگ تو
#دیانا
دیانا:بچه ها من میرم به عسل سر بزنم تولدشه
ارسلان:میخوای باهم بریم؟
دیانا:ن نزدیکه
ارسلان:سوار شو میرسونمت میخوام برم جایی
دیانا:باشه پس محراب توعم اون کاری که گفتمو انجام میدی تا بیام
محراب:بهش فکر میکنم
دیانا:منم میریم اونجا که......
محراب:باشه باشه
دیانا:افرین داداش، گلم
ارسلان:سوار شو دیگ دیاناااا
دیانا:باش خداحافظ
همه:خداحافظ
دیانا:ی سوال
ارسلان:جا... بگو؟
دیانا:ام خوب هیچی وللش
ارسلان:وللش چیه بگو
دیانا:مهم نی
ارسلان:شدی دادا‌شت بگو
دیانا:اون.....
ارسلان:اون؟
دیانا:اون چیزی که تو رستوران گفتی واقعی بود؟
ارسلان: راستش نمیدونم....
دیانا:عام اوکی
ارسلان:.....
دیانا:میشه جلو این شیرینی فروشی وایسی؟
ارسلان:ار
دیانا: وایسا الان میام
ارسلان:بش فقط زود
دیانا:بش
وارد شیرینی فروشی شدم چشم خورد به یه کیک کوچیک ساده روش یه قلب صورتی بود
دیانا:جناب میشه اینو بزارید تو جعبه؟
اقاعه:بله حتما
دیانا:ممنون بفرمایید
اقاعه:قابل نداره
دیانا:ممنونم

ارسلان:رفتی کیک بسازی یا بخرییی
دیانا:چیکار کنم شلوغ بود😐
ارسلان:کدوم کوچه اس؟
دیانا:سومی
ماشین وایساد
دیانا:مرسی فقط میشه بیای دنبالم؟
ارسلان:بش ساعت چند؟
دیانا:بهت زنگ میزنم
ارسلان:بش خوشبگذره خداحافظ
دیانا:مرسییی خداحافظ
نگاهی به ساختمون انداختم
زنگ رو فشار دادم دوباره زدم اما کسی درو باز نکرد زنگ زدم به عسل
عسل:جانم؟
دیانا:سلام خوبی؟
عسل:فدات تو خوبی؟
دیانا:خونه نیستی؟
عسل:نه اومدم خونه ی یکی از فامیلامون
دیانا:اها باشه اومدم جلو در جواب ندادی نگران شدم
عسل:اع ببخشید
دیانا:نه باو
عسل:فردا بیا خونمون حتماااا
دبانا:باشه عزیزم فعلا
عسل:خداحافظ
از کوچه ها داشتم برمیگشتم که فهمیدم یه موتوری دنبالم میکنه دسبند طلایی که داشتمو زر آستینم قائم کردم
که یهو پیچید جلوم
مرده:دسبندتو بدششش
دبانا:جیغغغغغ
مرده:داد بزنی هر چی دیدی از چش خودت دیدی!
دیانا:از ترس چسبیدم به دیوار
از موتورش پیاده شد دستش چاقو بود
مرده:یا بده یا...
دیانا:نمیدمممم
مرده اومد جلو تر
دیانا:جیغغغغغ
چاقو گذاشت رو گردنم سردی چاقو حس کردم
دیانا:تروخدا(گریه)
مرده:بدش
دیانل:یا... د.. گا.. ریه
چاقو فشار داد رو حس کردم گردنم خیس شد و بعدش سوخت صدای بوق شنیدم
چشمو چرخوندم ماشین ارسلان بود مرده سوار شد و رفت
ارسلان:دیاناااااا خوبییییی
دیانا:ایییی
ارسلان:از گردنت داره خون میاد بیا سوار شو