چشمای قشنگ تو

#part96
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا

یا ترس سوار ماشین ارسلان شدم ارسلان:اینجا چیکار میکنییی؟
دیانا:عسل خونه نبود خواستم برگردم😭
ارسلان:میخوای بریم بیمارستان؟
دیانا:نه نه برگرد خونه
ارسلان:آخه گردنت...
دیانا:چیزی نیس یکم زخم شده
ارسلان:مطمئنی؟
دیانا:آره خوبم
#محراب
خواستم کاری که دیانا گفتو انجام بدم ولی نمیشد تو اتاق صد بار با خودم تمرین کردم که چی بگم بهتره اگه جواب رد بده همه چی تمومههههه همه چی ناامیدانه نشستم روی تخت که در اتاق باز شد
متین:به به آقا محراب اع چیشده؟
محراب:......
متین:هییی محراب با توعم
محراب:هوممم؟
متین:بیا پایین
محراب:باشه برو میام
متین:داداش حالت خوبه؟
محراب:آره چرا بد باشم
متین:آخه از ظهر یه جوری
محراب:چطوریم؟
متین:نم انگار ناراحتی
محراب:نه بابا خوبم
متین:اتفاقی افتاده ب من بگو
محراب:چیز خاصی نیس
متین:خر که نیستممم بگو
محراب:خوب.. راستش.. چ.. یزه
من از
مهشاد:متین رفتی محرابو بیاری خودت موندییی؟
متین:الان میایممم
متین:خوب چی؟
محراب:هیچی بیا بریم
دست متینو کشیدم اومدیم پایین
مهناز:بلاخره ما شمارو دیدیم
محراب:ببخشید
مهناز:بیا پسرم چای
محراب:مرسی
دیدگاه ها (۰)

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ توج

چشمای قشنگ تو

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

#اکسه_مافیا پارت25یه چیز جالب هم که منو ا.ت فهمیدیم این بود ...

P2🍯 جیمین«وقتی دیدم لارا خوابش برد آروم از بغلم درش آوردم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط