نگهبان دریا
نگهبان دریا
پارت نوزدهم
ویو ا.ت
هنوز حرفم کامل نشده بود که صدای پدر یوجین پشتم نمایان شد و...
پ.ی:به به ا.ت خانم اومدی عشقت رو نجات بدی کور خوندی ...هه بهت گفتم تقاصش رو پس میدی
+میخوای چیکار کنی ؟!
پ.ی:کاری که باید از اول میکردم کشتن تو ...ولی باید یه تبریک به پدرت احمقت بگم اون با موافقت کردند ازدواج تو یوجین خیلی راحت خودشو بهم باخت و من تونستم مال و اموالش رو بالا بکشم
ویو جیهوپ
پدر یوجین تفنگ رو سمت ا.ت گرفت و خواست شلیک کنه که جلو ا.ت پریدم و تیر به کتف راستم خورد
+هوپییی
+توعه حرام زاده چطور تونستی اینکار رو بکنییی
پ.ی:همینجوری که قراره تو رو بکشم
تفنگ رو سمت من گرفت که یه تیر تو مغرش خالی شد
و از پشت قامت یونگی نمایان شد
+ی،یونگی
@باید فرار کنی ا.ت افراد پدرت دارن میان
یونگی جیهوپ رو انداخت رو کولش و از پله ها پایین رفتیم پله آخر بودیم که پدرم و افرادش رسیدن. افرادش سریع اومدن من و یونگی رو گرفتند و انداختند تو کشتی و جیهوپ رو همونجا ول کردند
+نه نههه هوپی هوپیی پدر تروخدا نجاتش بده خواهش میکنم
پ.ا:متاسفم دخترم این برای تو بهتره
+چ،چی؟!
حیهمپ هنوز بیدار بود پدرم رفت بالا سرش و میخواست یه تیر توی مغزش بزنه دستام میلرزید
+متاسفم بابا
(صدای شلیک )
یونگی @:ا،ا.ت
+(گریه) یونگی جیهوپ رو نجات بده
یونگی رفت هوپی رو دوباره کول کرد همون موقع کشتی سوجون و جونگکوک و تهیونگ هم اومدند و سریع سوار شدیم
پرش زمانی به بیمارستان
هوپی رو بردن اتاق عمل که بعد از پنج ساعت عملش تمام شد یک ساعت دیگه به هوش میآمد
دکتر گفت تیر نزدیک قلبش بوده اما نجات پیدا کرد سرم رو تخت هوپی بود و دستش رو گرفته بودم که احساس کردم یکنفر دستم رو نوازش میکنه سرم رو آوردم بالا که ...
نظر یادت نره رفیق!!!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#J_HOOPE
پارت نوزدهم
ویو ا.ت
هنوز حرفم کامل نشده بود که صدای پدر یوجین پشتم نمایان شد و...
پ.ی:به به ا.ت خانم اومدی عشقت رو نجات بدی کور خوندی ...هه بهت گفتم تقاصش رو پس میدی
+میخوای چیکار کنی ؟!
پ.ی:کاری که باید از اول میکردم کشتن تو ...ولی باید یه تبریک به پدرت احمقت بگم اون با موافقت کردند ازدواج تو یوجین خیلی راحت خودشو بهم باخت و من تونستم مال و اموالش رو بالا بکشم
ویو جیهوپ
پدر یوجین تفنگ رو سمت ا.ت گرفت و خواست شلیک کنه که جلو ا.ت پریدم و تیر به کتف راستم خورد
+هوپییی
+توعه حرام زاده چطور تونستی اینکار رو بکنییی
پ.ی:همینجوری که قراره تو رو بکشم
تفنگ رو سمت من گرفت که یه تیر تو مغرش خالی شد
و از پشت قامت یونگی نمایان شد
+ی،یونگی
@باید فرار کنی ا.ت افراد پدرت دارن میان
یونگی جیهوپ رو انداخت رو کولش و از پله ها پایین رفتیم پله آخر بودیم که پدرم و افرادش رسیدن. افرادش سریع اومدن من و یونگی رو گرفتند و انداختند تو کشتی و جیهوپ رو همونجا ول کردند
+نه نههه هوپی هوپیی پدر تروخدا نجاتش بده خواهش میکنم
پ.ا:متاسفم دخترم این برای تو بهتره
+چ،چی؟!
حیهمپ هنوز بیدار بود پدرم رفت بالا سرش و میخواست یه تیر توی مغزش بزنه دستام میلرزید
+متاسفم بابا
(صدای شلیک )
یونگی @:ا،ا.ت
+(گریه) یونگی جیهوپ رو نجات بده
یونگی رفت هوپی رو دوباره کول کرد همون موقع کشتی سوجون و جونگکوک و تهیونگ هم اومدند و سریع سوار شدیم
پرش زمانی به بیمارستان
هوپی رو بردن اتاق عمل که بعد از پنج ساعت عملش تمام شد یک ساعت دیگه به هوش میآمد
دکتر گفت تیر نزدیک قلبش بوده اما نجات پیدا کرد سرم رو تخت هوپی بود و دستش رو گرفته بودم که احساس کردم یکنفر دستم رو نوازش میکنه سرم رو آوردم بالا که ...
نظر یادت نره رفیق!!!
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#J_HOOPE
۲.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.