جغد کوچولوی من
جغد کوچولوی من 🦉:
part: 45
D:
ارسلان همینو که گفت بدو بدو رفت دنبال ممد وای فقط قیافه ممد دیدنی بود
ممد: به جای اینکه بخندین بیاین منو نجات بدین
ارسلان: الان دیگه هیچکی جلو دار من نیسته
- عشقم حتی من
ارسلان: نمیخواستم ناراحت بشی ولی حتی شما چون حرف بدی زد
- ممد خودت کرم ریختی باید تاوانشم بدی
پانیذ: دیانا شوهرتو بگیر
نیکا: ارسلان بدو بدو هی هی
ممد: ارسلان گی خوردم ولم کن
ارسلان: فقط به خاطر شماها
- بریم دیگه تهران
ممد: ما قرار بود اینجاها بمونیم شما برید
- خودمونم میدونیم اگه کارای کافههامون نبود ما هم اینجا میمونیدیم
ارسلان: دو روز دیگه باید نیکا ، امیر، پانیذ، ممد، بیان تهران
امیر: خدایا شکرت
محراب: امیر داداش چیزی گفتی
امیر: دلم برای تهران تنگ شده بود گفتم خدایا شکرت
مهشاد: ما هم که خونمون دیگه ترکیه است ولی باید بیاین بهمون سر بزنید
- محراب شما ترکیه زندگی میکنید
محراب: به خاطر مهشاد خانم بله
- ارسلان وسیلهها رو جمع کن بریم
ارسلان: عشقم وسیلهها جمع هستن
محراب: چرا میرید
- کارای کافهمون عقب مونده
مهشاد: مگه شما کافه زدید
ارسلان: کافه اچ اس
دیانا: کافه دیاتوس
مهشاد: اسمهای خیلی زیبا و قشنگی هستن
ارسلان: میدونیم نمیخواد تعریف کنی مهشاد
از همه بچهها خداحافظی کردیم سوار ماشین شدیم
ارسلان: دیانا بابت رفتار دیشبم ازت واقعا معذرت میخوام
- ارسلان این چه حرفیه میزنی حقم داشتی اگه من جای تو بودم همچین کاری میکردم تازه شاید بدترش
ارسلان: دیانا ازت میخوام بعد از مسافرت قشم از دست من ناراحت نشی هر رفتاری که انجام دادم
- ناراحت نمیشم چون میدونم تهش مال خودمی
( شاید الان نصف نقشه رو لو بدم ولی کلشو نه سوپرایزه)
ارسلان: قربون عشق خودم بشم که همیشه مثبت اندیشه
- حالا نمیخواد قربونم بری ولی باید پاستیلا رو برام بخری
ارسلان: اونم چشم
ارسلان ماشین روشن کرد و رفتیم سمت فرودگاه
ماشین پارک کردیم یه جا که بعدش ممد بیاد ببرتش
رفتیم داخل فرودگاه و منتظر بودیم که پروازمون خونده بشه
باورم نمیشه منو محراب آشتی کردیم
part: 45
D:
ارسلان همینو که گفت بدو بدو رفت دنبال ممد وای فقط قیافه ممد دیدنی بود
ممد: به جای اینکه بخندین بیاین منو نجات بدین
ارسلان: الان دیگه هیچکی جلو دار من نیسته
- عشقم حتی من
ارسلان: نمیخواستم ناراحت بشی ولی حتی شما چون حرف بدی زد
- ممد خودت کرم ریختی باید تاوانشم بدی
پانیذ: دیانا شوهرتو بگیر
نیکا: ارسلان بدو بدو هی هی
ممد: ارسلان گی خوردم ولم کن
ارسلان: فقط به خاطر شماها
- بریم دیگه تهران
ممد: ما قرار بود اینجاها بمونیم شما برید
- خودمونم میدونیم اگه کارای کافههامون نبود ما هم اینجا میمونیدیم
ارسلان: دو روز دیگه باید نیکا ، امیر، پانیذ، ممد، بیان تهران
امیر: خدایا شکرت
محراب: امیر داداش چیزی گفتی
امیر: دلم برای تهران تنگ شده بود گفتم خدایا شکرت
مهشاد: ما هم که خونمون دیگه ترکیه است ولی باید بیاین بهمون سر بزنید
- محراب شما ترکیه زندگی میکنید
محراب: به خاطر مهشاد خانم بله
- ارسلان وسیلهها رو جمع کن بریم
ارسلان: عشقم وسیلهها جمع هستن
محراب: چرا میرید
- کارای کافهمون عقب مونده
مهشاد: مگه شما کافه زدید
ارسلان: کافه اچ اس
دیانا: کافه دیاتوس
مهشاد: اسمهای خیلی زیبا و قشنگی هستن
ارسلان: میدونیم نمیخواد تعریف کنی مهشاد
از همه بچهها خداحافظی کردیم سوار ماشین شدیم
ارسلان: دیانا بابت رفتار دیشبم ازت واقعا معذرت میخوام
- ارسلان این چه حرفیه میزنی حقم داشتی اگه من جای تو بودم همچین کاری میکردم تازه شاید بدترش
ارسلان: دیانا ازت میخوام بعد از مسافرت قشم از دست من ناراحت نشی هر رفتاری که انجام دادم
- ناراحت نمیشم چون میدونم تهش مال خودمی
( شاید الان نصف نقشه رو لو بدم ولی کلشو نه سوپرایزه)
ارسلان: قربون عشق خودم بشم که همیشه مثبت اندیشه
- حالا نمیخواد قربونم بری ولی باید پاستیلا رو برام بخری
ارسلان: اونم چشم
ارسلان ماشین روشن کرد و رفتیم سمت فرودگاه
ماشین پارک کردیم یه جا که بعدش ممد بیاد ببرتش
رفتیم داخل فرودگاه و منتظر بودیم که پروازمون خونده بشه
باورم نمیشه منو محراب آشتی کردیم
- ۵.۵k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط