من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_19
عمارت جون وو
جون وو به طرف جونگکوک میاد
جون وو:سلام جونگکوک
جونگکوک:سلام جون وو
جون وو اونا رو به طرف عمارت راهنمایی میکنه وارد میشن
جونگکوک و ا/ت و اعضا روی صندلی میشینن خدمتکار میاد
خدمتکار:چی میل دارین
هر کسی نوشیدنی مخصوص خودشو رو میگن خدمتکار هم نوشیدنی ها رو مياره و همه مشغول خوردن میشن ی دختره از طبقه بالا میاد پایین و میره سمت ا/ت
دختر:سلام خانم ا/ت؟
ا/ت:سلام بله
دختر:خانم ا/ت لطفا با من بیا طبقه بالا کسی هست که میخواد شما رو ببینه
ا/ت:خب کی بالا منتظر منه
دختر:خودتون بیان متوجه میشین
ویو ا/ت
با دختره به طبقه بالا رفتم و دختره گفت برو داخل اتاق رفتم داخل اتاق داشتم به اطراف نگاه میکردم که در قفل شد برگشتم کای رو دیدم که داشت نزدیکم میشد
ا/ت:کای نزدیکم نیا
ویو کای
به حرفش توجهی نکردم و بهش نزدیک شدم و به سمت دیوار هلش دادم و صورتم رو به صورتش نزدیک کردم
ا/ت:کای بست کن
کای: ههه نمیدونم چرا گفتی میخوای زندم بزاره ولی خب من نمیتونم مثل تو دلسوز باشم
باید انتقامم رو از اون حروم/زاده بگیرم و این کار رو هم با بیبی ش انجام میدم
(هین حرف زدن زیپ لباس ا.ت و میکشه پایین و به دیوار میچسبونه)
ات:ک..کای ...این..جوری..ه..هیچی..درست.ن.نمیشه..
کای: از تو نظر نخواستم تو فعلا باید منو همراهی کنی
ا/ت: ولی.....
کای: خفه شو(داد)
انداختمش رو تخت و لباس های و در آوردم با لباس زیر جلوم بود
ا/ت: ک..کای..ت.تروخدا...ول.کن
کای: هیس
ویو جونگکوک
دیدم که ا/ت خیلی دیر کرده رفتم طبقه بالا اون دختره رو دیدم ازش اتاقی که ا/ت رفته رو پرسیدم رفتم سمت اتاق دیدم که در قفله با پا در رو باز کردم
وارد اتاق که شدم با ا/ت و کای مواجه شدم
جونگکوک: ا/ت داری چه گوهی میخوری؟؟(داد)
ا/ت: م..من این..بهم..نزدیک..
کای: هههه نترس هنوز نتونستم به این بیبی جذابتو س/کسیت نزدیک بشم
جونگکوک: حرف دهنتو و بفهم(داد)رفتم سمتش
از رو ا/ت برداشتمش و به یکی از بادیگارد ها گفتم ببرنش
رفتم جلو ا/ت لعنتی بدن خیلی خوبی داشت
ا/ت: از خجالت داشتم جلوش آب میشدم ملافه رو در خودم پیچیدم
جونگکوک: هههاین بار آخرت باشه که دلسوزی میکنی فهمیدی
ا/ت:...
جونگکوک: اوففف زود لباس هات و بپوش
چند مین بعد
کای: تفنگی که داشتم و در آوردم و به بادیگارد هاش شلیک کردم
سری رفتم به جک(زیر دست کای) زنگ زدم
کای: زود برین
جک: اوکی
کای: هه فک نکن من به همین سادگیا ازت دست بر میدارم جئون هم تو و هم اون دختر و میگیرم
ویو جونگکوک
از اون پارتی مزخرف رفتیم بیرون و ا/ت رو سوار ماشین کردم و خودمم میخواستم سریع سوار شم......
#part_19
عمارت جون وو
جون وو به طرف جونگکوک میاد
جون وو:سلام جونگکوک
جونگکوک:سلام جون وو
جون وو اونا رو به طرف عمارت راهنمایی میکنه وارد میشن
جونگکوک و ا/ت و اعضا روی صندلی میشینن خدمتکار میاد
خدمتکار:چی میل دارین
هر کسی نوشیدنی مخصوص خودشو رو میگن خدمتکار هم نوشیدنی ها رو مياره و همه مشغول خوردن میشن ی دختره از طبقه بالا میاد پایین و میره سمت ا/ت
دختر:سلام خانم ا/ت؟
ا/ت:سلام بله
دختر:خانم ا/ت لطفا با من بیا طبقه بالا کسی هست که میخواد شما رو ببینه
ا/ت:خب کی بالا منتظر منه
دختر:خودتون بیان متوجه میشین
ویو ا/ت
با دختره به طبقه بالا رفتم و دختره گفت برو داخل اتاق رفتم داخل اتاق داشتم به اطراف نگاه میکردم که در قفل شد برگشتم کای رو دیدم که داشت نزدیکم میشد
ا/ت:کای نزدیکم نیا
ویو کای
به حرفش توجهی نکردم و بهش نزدیک شدم و به سمت دیوار هلش دادم و صورتم رو به صورتش نزدیک کردم
ا/ت:کای بست کن
کای: ههه نمیدونم چرا گفتی میخوای زندم بزاره ولی خب من نمیتونم مثل تو دلسوز باشم
باید انتقامم رو از اون حروم/زاده بگیرم و این کار رو هم با بیبی ش انجام میدم
(هین حرف زدن زیپ لباس ا.ت و میکشه پایین و به دیوار میچسبونه)
ات:ک..کای ...این..جوری..ه..هیچی..درست.ن.نمیشه..
کای: از تو نظر نخواستم تو فعلا باید منو همراهی کنی
ا/ت: ولی.....
کای: خفه شو(داد)
انداختمش رو تخت و لباس های و در آوردم با لباس زیر جلوم بود
ا/ت: ک..کای..ت.تروخدا...ول.کن
کای: هیس
ویو جونگکوک
دیدم که ا/ت خیلی دیر کرده رفتم طبقه بالا اون دختره رو دیدم ازش اتاقی که ا/ت رفته رو پرسیدم رفتم سمت اتاق دیدم که در قفله با پا در رو باز کردم
وارد اتاق که شدم با ا/ت و کای مواجه شدم
جونگکوک: ا/ت داری چه گوهی میخوری؟؟(داد)
ا/ت: م..من این..بهم..نزدیک..
کای: هههه نترس هنوز نتونستم به این بیبی جذابتو س/کسیت نزدیک بشم
جونگکوک: حرف دهنتو و بفهم(داد)رفتم سمتش
از رو ا/ت برداشتمش و به یکی از بادیگارد ها گفتم ببرنش
رفتم جلو ا/ت لعنتی بدن خیلی خوبی داشت
ا/ت: از خجالت داشتم جلوش آب میشدم ملافه رو در خودم پیچیدم
جونگکوک: هههاین بار آخرت باشه که دلسوزی میکنی فهمیدی
ا/ت:...
جونگکوک: اوففف زود لباس هات و بپوش
چند مین بعد
کای: تفنگی که داشتم و در آوردم و به بادیگارد هاش شلیک کردم
سری رفتم به جک(زیر دست کای) زنگ زدم
کای: زود برین
جک: اوکی
کای: هه فک نکن من به همین سادگیا ازت دست بر میدارم جئون هم تو و هم اون دختر و میگیرم
ویو جونگکوک
از اون پارتی مزخرف رفتیم بیرون و ا/ت رو سوار ماشین کردم و خودمم میخواستم سریع سوار شم......
۱۵.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.