p3
میا: یونگی ... میشه امشب رو هم پیشم بخوابی ؟
یونگی : هوممم ؟ .... باش
ه
میا: مرسی ( یونگی اومد رو تخت و خوابیدند )
(فردا صبح )
میا ویو: صبح با آلارم ساعتم خرگوشیم از خواب بیدار شدم
و رفتم سمت سرویس ماسک و کارهای مربوطه رو کردم و بعد از سرویس اومدم بیرون امروز روزی
بود که طرح هارو باید به یکی به نام سعو چانگ بین میدادیم یجورایی باید معامله میکردیم هر کی طرح
هاش بهتر بود به عنوان یکی از بهترین مدلینگ ها انتخاب
میشد من هم امروز برام خیلی مهم بود
برای همین رفتم و زود صبحانه ام رو خوردم و رفتم لباسم رو پوشیدم لباسی که طرحش رو کشیده بودم و
الان باید میپوشیدم یونگی هم یک دست کت و شلوار سیاه
پوشیده بود ( همونی که برای دیدار با بایدن رفته بودن اونو در نظر بگیرید ) و بعد هم عطر زدم و رفتیم
داخل ماشین و وقتی رسیدیم دیدم که یک شرکت خیلی بزرگی بود عالی بود دامن لباسم رو گرفتم و دیدم
یهو به یکی برخورد کردم
میا: آخ.... وایییی آقای سعو .....ببخشید
چانگ بین : عیبی نداره ..... لیدی شما باید مین میا باشید درسته ؟
میا: بعله ( تعظیم )
چانگ بین : بیاید دنبالم
میا: بله
یونگی: حتما
چانگ بین: ایشون دوست من هستند کیم تهیونگ
میا: کیم تهیونگ ؟
چانگ بین: میشناسین؟
میا: ن...
تهیونگ: بله ....میشناسیم ( و دست میا رو میگیره و میبره داخل اتاق به در میچسبونتش و .......
چیه خاهرم نکنه منتظر بوسی ؟ عیبه بخدا .... چادرت رو سرت نچ نچ
تهیونگ: چرا اومدی اینجا
میا: برو بابا ( حلش میده ) به تو چه ؟ من اومدم دوست پسر پیدا کنم اصن ......مشکلیه ؟
تهیونگ: واقن ؟
میا: نه ....خب ....راستش من یه مدلینگ هستم
تهیونگ: تعجبی هم نداره تو یه باربی انسان هستی
میا : مرسی 😍( با حرف های که میزد قند تو دلم آب میشد اما .....
یونگی : هوممم ؟ .... باش
ه
میا: مرسی ( یونگی اومد رو تخت و خوابیدند )
(فردا صبح )
میا ویو: صبح با آلارم ساعتم خرگوشیم از خواب بیدار شدم
و رفتم سمت سرویس ماسک و کارهای مربوطه رو کردم و بعد از سرویس اومدم بیرون امروز روزی
بود که طرح هارو باید به یکی به نام سعو چانگ بین میدادیم یجورایی باید معامله میکردیم هر کی طرح
هاش بهتر بود به عنوان یکی از بهترین مدلینگ ها انتخاب
میشد من هم امروز برام خیلی مهم بود
برای همین رفتم و زود صبحانه ام رو خوردم و رفتم لباسم رو پوشیدم لباسی که طرحش رو کشیده بودم و
الان باید میپوشیدم یونگی هم یک دست کت و شلوار سیاه
پوشیده بود ( همونی که برای دیدار با بایدن رفته بودن اونو در نظر بگیرید ) و بعد هم عطر زدم و رفتیم
داخل ماشین و وقتی رسیدیم دیدم که یک شرکت خیلی بزرگی بود عالی بود دامن لباسم رو گرفتم و دیدم
یهو به یکی برخورد کردم
میا: آخ.... وایییی آقای سعو .....ببخشید
چانگ بین : عیبی نداره ..... لیدی شما باید مین میا باشید درسته ؟
میا: بعله ( تعظیم )
چانگ بین : بیاید دنبالم
میا: بله
یونگی: حتما
چانگ بین: ایشون دوست من هستند کیم تهیونگ
میا: کیم تهیونگ ؟
چانگ بین: میشناسین؟
میا: ن...
تهیونگ: بله ....میشناسیم ( و دست میا رو میگیره و میبره داخل اتاق به در میچسبونتش و .......
چیه خاهرم نکنه منتظر بوسی ؟ عیبه بخدا .... چادرت رو سرت نچ نچ
تهیونگ: چرا اومدی اینجا
میا: برو بابا ( حلش میده ) به تو چه ؟ من اومدم دوست پسر پیدا کنم اصن ......مشکلیه ؟
تهیونگ: واقن ؟
میا: نه ....خب ....راستش من یه مدلینگ هستم
تهیونگ: تعجبی هم نداره تو یه باربی انسان هستی
میا : مرسی 😍( با حرف های که میزد قند تو دلم آب میشد اما .....
۶.۷k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.