ارباب من....
ارباب من....
پارت سوم
بعد اینکه کرواتشو باز کردم یهو یونا گفت
#ددی نظرت چیه برام یه خدمتکار بگیری
-باشه عزیزم حالا میرم میخوای
#ا.ت
+چییییی
ناخداگاه داد زده بودم که جلوی اون همه مهمون تیا یعنی ارباب موهامو کشید و برد انباری
هنوزم عادت ندارم اسمشو صدا کنم البته همون ارباب بهتره
که یهو چاقوشو آورد بالا و گفت
-میخام بدنتو کنم دفتر نقاشی نظر چیه
+تیام تروخدا نکن التماست میکنم تیام(بغض و ترس)
-تیامممممم؟(داد)
+ببخشید بخشید ارباب تروخدا نکن التماست میکنم (گریه)
ناخداگاه اسمشو صدا زده بودم که
ویو تیام
دلم براش سوخت حتما حواسش نبوده که تیام صدام کرده که یهو دنیا اومد تو و گفت
۰حالت خوبه ا.ت(ترس)
+مممنونن(لکنت)
۰تیام میخواستی چه غلطی کنی ها (داد)
-به تو ربطی ندارد اون فقط یه هرزست همین طرفداریشو نکن
۰متاسفم برات ا.ت پاشو بریم اتاقت
و بعد دنیا بلندم کرد و وقتی بلندم شدم خون از (اهم همون) جاری شد
۰پریودی
+بله
سرمو گرفتم بالا که دیدم تیام نیست منم پد نداشتم پس به دنیا گفتم
+میشه به داداشت بگی برام پد بیاره
که یهو تیام با نوار بهداشتی اومد تو انباری
-برو خداتو عوض کن بیا پایین
+چشم و ممنون ارباب
خواستم راه برم که دیدم پاهام جون نداشت که یهو تیام.......
پارت سوم
بعد اینکه کرواتشو باز کردم یهو یونا گفت
#ددی نظرت چیه برام یه خدمتکار بگیری
-باشه عزیزم حالا میرم میخوای
#ا.ت
+چییییی
ناخداگاه داد زده بودم که جلوی اون همه مهمون تیا یعنی ارباب موهامو کشید و برد انباری
هنوزم عادت ندارم اسمشو صدا کنم البته همون ارباب بهتره
که یهو چاقوشو آورد بالا و گفت
-میخام بدنتو کنم دفتر نقاشی نظر چیه
+تیام تروخدا نکن التماست میکنم تیام(بغض و ترس)
-تیامممممم؟(داد)
+ببخشید بخشید ارباب تروخدا نکن التماست میکنم (گریه)
ناخداگاه اسمشو صدا زده بودم که
ویو تیام
دلم براش سوخت حتما حواسش نبوده که تیام صدام کرده که یهو دنیا اومد تو و گفت
۰حالت خوبه ا.ت(ترس)
+مممنونن(لکنت)
۰تیام میخواستی چه غلطی کنی ها (داد)
-به تو ربطی ندارد اون فقط یه هرزست همین طرفداریشو نکن
۰متاسفم برات ا.ت پاشو بریم اتاقت
و بعد دنیا بلندم کرد و وقتی بلندم شدم خون از (اهم همون) جاری شد
۰پریودی
+بله
سرمو گرفتم بالا که دیدم تیام نیست منم پد نداشتم پس به دنیا گفتم
+میشه به داداشت بگی برام پد بیاره
که یهو تیام با نوار بهداشتی اومد تو انباری
-برو خداتو عوض کن بیا پایین
+چشم و ممنون ارباب
خواستم راه برم که دیدم پاهام جون نداشت که یهو تیام.......
۹.۰k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.