عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۳۴
تهیونگ باند سفید مانند را دور مچ پای مین جی چرخاند و در اخر یک گره ای سفید را بهش چسپاند تا دور اطرفش بی باند نماند .. آهسته چشم به بالا برد ، مین جی به شدت خسته بود و بیحال همین که تهیونگ بلند شد از راویی زمین مین جی آروم دراز کشید و به پهلو پشت تهیونگ چرخید شاید الآنم بغض داشت شاید الان هم میخواست گریه کند، ولی مین جی آدم نبود اگر تلافی این اشک ها را نمیگرفت از تک تک آن ها .. گنگ موهایش را به پشت انداخت و الان تنها یک خواب میتوانست کمی حالش را خوب کند ،
...
غرق در افکارش بود غرق در فکر های منفی و پر از نفرت .. آه ای کشید سپس آرام فنجان را از روی میز گذاشت و سمت لب هایش برد صدا پر باعث شد آروم بگه : بیا ..
میونشی آروم وارد اتاق شد سپس در را بست و با گام های آرام سمت جیمین هجوم برد برای لباس بلندش دامنش را به دست گرفت .. جیمین روی صندلی چرخدار چرخید سمت میونشی سپس گنگ نگاهش کرد .. میونشی آروم رو به رو جیمین نشست با لحن مهربانی و پلک های تندش گفت : ببخشید مزاحم شدم ولی باید حرف بزنیم
جیمین کلافه نگاهش کرد به هرحال با لحن مهربانی گفت : میشنوم
میونشی با چشم های ستاره ای مانند اش گفت : خوب شما هم فهمیدی که داداش نمیزاره با اونی حرف بزنی و ببینیش شاید .. حتی بهش اجازه نمیده که بره بیرون .. من خوب اونو میشناسم و تجربه اش رو دارم .. امدا بهش گفته و تهدیدش کرده که نخواد شما رو ببینه
جیمین کمی حدی فنجان تو دستش را روی میز گذاشت و ارنج هایش را روی میز .. : خوب
میونشی ناراحت به زمین خیره. ماند : چیزه... ما تو خونمون یه رسمی داریم هرسال همین ماه جشن ترشی میگیرم و همه رو دعوت میکنیم این جشن به شیوه خیلی سنتی ایجاد میشه .. میتونین تو اون جشن با مین جی حرف بزنیم
جیمین سری تکون داد و با لحن ناراحتی کننده ای گفت : نمیخواد .. اون با دهن خودش گفت که برم ..
میونشی تند گفت : مجبور شـ..
جیمین بلند تر داد زد : خوب میتونست بگه ...
میونشی در جا سکوت کرد و زل زد به جیمین .. نگاهش جوری بود مقاا تقصیره من چیه ولی چیزی را بیان نکرد .. جیمین آهسته نفس کشید و کلافه گفت : سرم خیلی درد میکنه .. تا بیشتر دلتو نشکونم برو بیرون ..
میونشی خوب متوجه جونا بود که وقتی میومد آن را دید و منتظر کنایه هایش تر همین الان بود ..
میونشی : تقصیره منه .. ببخشید
تند بلند شد و سمت در هجوم برد .. جیمین کلافه تر نگاهش کرد سپس ناخواسته خودش هم متوجه نشد که چگونه بلند شد و مچ دست زریف دخترک را گرفت دخترک همانند پشت بهش ایستاده بود
جیمین با لحن آرومی گفت : ببخشید نمیخواستم سرت داد بزنم
میونشی آروم گفت : من عادت دارم اشکالی نداره
پارت ۱۳۴
تهیونگ باند سفید مانند را دور مچ پای مین جی چرخاند و در اخر یک گره ای سفید را بهش چسپاند تا دور اطرفش بی باند نماند .. آهسته چشم به بالا برد ، مین جی به شدت خسته بود و بیحال همین که تهیونگ بلند شد از راویی زمین مین جی آروم دراز کشید و به پهلو پشت تهیونگ چرخید شاید الآنم بغض داشت شاید الان هم میخواست گریه کند، ولی مین جی آدم نبود اگر تلافی این اشک ها را نمیگرفت از تک تک آن ها .. گنگ موهایش را به پشت انداخت و الان تنها یک خواب میتوانست کمی حالش را خوب کند ،
...
غرق در افکارش بود غرق در فکر های منفی و پر از نفرت .. آه ای کشید سپس آرام فنجان را از روی میز گذاشت و سمت لب هایش برد صدا پر باعث شد آروم بگه : بیا ..
میونشی آروم وارد اتاق شد سپس در را بست و با گام های آرام سمت جیمین هجوم برد برای لباس بلندش دامنش را به دست گرفت .. جیمین روی صندلی چرخدار چرخید سمت میونشی سپس گنگ نگاهش کرد .. میونشی آروم رو به رو جیمین نشست با لحن مهربانی و پلک های تندش گفت : ببخشید مزاحم شدم ولی باید حرف بزنیم
جیمین کلافه نگاهش کرد به هرحال با لحن مهربانی گفت : میشنوم
میونشی با چشم های ستاره ای مانند اش گفت : خوب شما هم فهمیدی که داداش نمیزاره با اونی حرف بزنی و ببینیش شاید .. حتی بهش اجازه نمیده که بره بیرون .. من خوب اونو میشناسم و تجربه اش رو دارم .. امدا بهش گفته و تهدیدش کرده که نخواد شما رو ببینه
جیمین کمی حدی فنجان تو دستش را روی میز گذاشت و ارنج هایش را روی میز .. : خوب
میونشی ناراحت به زمین خیره. ماند : چیزه... ما تو خونمون یه رسمی داریم هرسال همین ماه جشن ترشی میگیرم و همه رو دعوت میکنیم این جشن به شیوه خیلی سنتی ایجاد میشه .. میتونین تو اون جشن با مین جی حرف بزنیم
جیمین سری تکون داد و با لحن ناراحتی کننده ای گفت : نمیخواد .. اون با دهن خودش گفت که برم ..
میونشی تند گفت : مجبور شـ..
جیمین بلند تر داد زد : خوب میتونست بگه ...
میونشی در جا سکوت کرد و زل زد به جیمین .. نگاهش جوری بود مقاا تقصیره من چیه ولی چیزی را بیان نکرد .. جیمین آهسته نفس کشید و کلافه گفت : سرم خیلی درد میکنه .. تا بیشتر دلتو نشکونم برو بیرون ..
میونشی خوب متوجه جونا بود که وقتی میومد آن را دید و منتظر کنایه هایش تر همین الان بود ..
میونشی : تقصیره منه .. ببخشید
تند بلند شد و سمت در هجوم برد .. جیمین کلافه تر نگاهش کرد سپس ناخواسته خودش هم متوجه نشد که چگونه بلند شد و مچ دست زریف دخترک را گرفت دخترک همانند پشت بهش ایستاده بود
جیمین با لحن آرومی گفت : ببخشید نمیخواستم سرت داد بزنم
میونشی آروم گفت : من عادت دارم اشکالی نداره
- ۳.۰k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط