عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۳۳
میونشی اشک های که از جانب بالا آورد جاری را پاک کرد سپس آهسته سری تکون داد : چون ..بچم آدم حسابم نمیکنید ..
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست
میونشی : فکر میکردم .. با خانوادم فرق داری .. فک میکردم بهم احترام میارین
جیمین تند وست حطر میونشی پرید همچنین کلافه گفت : میدونم .. آره باهات سر الکی بد رفتاری کردم ولی.. درکم کن باشه
میونشی تند اشک هایش را پاک کرد سپس تند گفت : چون سنی ندارم تو هم .. بهمـ.. به چشم
سکوت کرد به زمین خیره ماند .. جیمین به خوبی منظور میونشی را گرفت و با چشم های خجالت مانند سمتش هجوم برد ولی میونشی به عقب رفت ..
جیمین : بریم خونه سرده میلرزی
میونشی : میخواهم برم خونه مادرم ..
جیمین کلافه نگاهش کرد : بخاطر اینکه قهر کردی میخواهی بری اونجا .. ولی ببخشید نمیتونم .. به تهیونگ کم بیارم سوار شو
میونشی ناباورانه نگاهش کرد شاید انتظار همچین کلمه ای را نداشت
میونشی : بخاطر داداشم منو تنبیه میکنید .. آره .. چون سنم خیلی کمه ؟
جیمین کلافه گفت : چه ربطی داره .. ببین تهیونگ به خیال خودش فکر میکنه میتونه مین جی رو اسیر بگیره .. منم نمیتونم این اجازه رو بهت بدم که بری خونش ..
محکم در ماشین را باز کرد سپس منتظر ماند .. میونشی با پاهای به شدت لرزاند سمتش هجوم برد و آروم در ماشین نشست بغضش گرفت و بخاطر بالا آوردن محتوا معده اش صدا اش به شدت گرفته بود .. و همچنین رنگ صورتی که کم تر از کج نبود .. نمیفهمید چرا جیمین یهویی تعغیر کرده بود .. بخاطر خواهرش ؟ ..
نرم دستش را روی بالا پاهایش کشید سپس با لحن آرامی گفت : مین جی اینجا هم درد میکنه .. مین جی با کمال عصبی و ناراحت بودنش آروم زمزمه کرد : نه ،
پارت ۱۳۳
میونشی اشک های که از جانب بالا آورد جاری را پاک کرد سپس آهسته سری تکون داد : چون ..بچم آدم حسابم نمیکنید ..
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست
میونشی : فکر میکردم .. با خانوادم فرق داری .. فک میکردم بهم احترام میارین
جیمین تند وست حطر میونشی پرید همچنین کلافه گفت : میدونم .. آره باهات سر الکی بد رفتاری کردم ولی.. درکم کن باشه
میونشی تند اشک هایش را پاک کرد سپس تند گفت : چون سنی ندارم تو هم .. بهمـ.. به چشم
سکوت کرد به زمین خیره ماند .. جیمین به خوبی منظور میونشی را گرفت و با چشم های خجالت مانند سمتش هجوم برد ولی میونشی به عقب رفت ..
جیمین : بریم خونه سرده میلرزی
میونشی : میخواهم برم خونه مادرم ..
جیمین کلافه نگاهش کرد : بخاطر اینکه قهر کردی میخواهی بری اونجا .. ولی ببخشید نمیتونم .. به تهیونگ کم بیارم سوار شو
میونشی ناباورانه نگاهش کرد شاید انتظار همچین کلمه ای را نداشت
میونشی : بخاطر داداشم منو تنبیه میکنید .. آره .. چون سنم خیلی کمه ؟
جیمین کلافه گفت : چه ربطی داره .. ببین تهیونگ به خیال خودش فکر میکنه میتونه مین جی رو اسیر بگیره .. منم نمیتونم این اجازه رو بهت بدم که بری خونش ..
محکم در ماشین را باز کرد سپس منتظر ماند .. میونشی با پاهای به شدت لرزاند سمتش هجوم برد و آروم در ماشین نشست بغضش گرفت و بخاطر بالا آوردن محتوا معده اش صدا اش به شدت گرفته بود .. و همچنین رنگ صورتی که کم تر از کج نبود .. نمیفهمید چرا جیمین یهویی تعغیر کرده بود .. بخاطر خواهرش ؟ ..
نرم دستش را روی بالا پاهایش کشید سپس با لحن آرامی گفت : مین جی اینجا هم درد میکنه .. مین جی با کمال عصبی و ناراحت بودنش آروم زمزمه کرد : نه ،
- ۳.۲k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط