پارت ۲۹
پارت ۲۹
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
تهیونگ جیغ کشید دستم رو گذاشتم رو دهنش
کوک : ساکت نمیخوام یورا بفهمه
تهیونگ: خب ما باید چیکار کنیم
کوک : خب ببین
پرش به ۱۵ مین بعد
کوک و یورا میخواستن برن یورا رفت کیفش رو بیاره
کوک : یادتون نره ها
جیمین،تهیونگ: حله
کوک و یورا رفتن خونه
یورا : خسته ام میرم بخوابم
کوک : من الان میام
یورا : کجا میری
کوک : حموم
یورا : میشه منم ببری
کوک :😂از خدامه
کوک یورا رو برد حمومه ( منحرف کاری نکردن فقط حموم کردن )
کوک موهای یورا رو شست بعدش کمی از شامپو بدن رو روی دستش زد روز بدن یورا مالید که اینکاراش باعث تحریک یورا میشد ولی نمیتونست چیزی بگه یورا هم کوک رو شست البته همه اینا با کمی مسخره بازی رقم خورد( یلحظه فکر کردم دارم کتاب مینویسم😂)
اومدن بیرون لباساشون رو پوشیدن یورا موهاش رو خشک کرد کوک میخواست موهاش رو خشک کنه که یورا نذاشت
کوک : چیکار میکنی
یورا : من میخوام موهات رو سشوار بکشم
کوک :باشه
یورا : بشین
کوک : چشم بیبی
کوک نشست و یورا موهاش رو خشک کرد
ویو یورا
چند روزی که یه حسایی که کوک دارم فکر کنم عاشقش شدم البته کیه که عاشقش نشه؟ هم خوشگله هم خوشتیپه هم بد بلند .... خدایی که که نخوادش روی تخت دراز کشیدم که کوک از پشت بقلم کرد
کوک : شب بخیر بیب
یورا : شب بخیر کوک
کم کم چشام گرم شدو خوابیدم
پایان پارت ۲۹
راضین؟ آخراشه دو سه پارت دیگه تمومه
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
تهیونگ جیغ کشید دستم رو گذاشتم رو دهنش
کوک : ساکت نمیخوام یورا بفهمه
تهیونگ: خب ما باید چیکار کنیم
کوک : خب ببین
پرش به ۱۵ مین بعد
کوک و یورا میخواستن برن یورا رفت کیفش رو بیاره
کوک : یادتون نره ها
جیمین،تهیونگ: حله
کوک و یورا رفتن خونه
یورا : خسته ام میرم بخوابم
کوک : من الان میام
یورا : کجا میری
کوک : حموم
یورا : میشه منم ببری
کوک :😂از خدامه
کوک یورا رو برد حمومه ( منحرف کاری نکردن فقط حموم کردن )
کوک موهای یورا رو شست بعدش کمی از شامپو بدن رو روی دستش زد روز بدن یورا مالید که اینکاراش باعث تحریک یورا میشد ولی نمیتونست چیزی بگه یورا هم کوک رو شست البته همه اینا با کمی مسخره بازی رقم خورد( یلحظه فکر کردم دارم کتاب مینویسم😂)
اومدن بیرون لباساشون رو پوشیدن یورا موهاش رو خشک کرد کوک میخواست موهاش رو خشک کنه که یورا نذاشت
کوک : چیکار میکنی
یورا : من میخوام موهات رو سشوار بکشم
کوک :باشه
یورا : بشین
کوک : چشم بیبی
کوک نشست و یورا موهاش رو خشک کرد
ویو یورا
چند روزی که یه حسایی که کوک دارم فکر کنم عاشقش شدم البته کیه که عاشقش نشه؟ هم خوشگله هم خوشتیپه هم بد بلند .... خدایی که که نخوادش روی تخت دراز کشیدم که کوک از پشت بقلم کرد
کوک : شب بخیر بیب
یورا : شب بخیر کوک
کم کم چشام گرم شدو خوابیدم
پایان پارت ۲۹
راضین؟ آخراشه دو سه پارت دیگه تمومه
۱۰.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.