تکپارتی از جونگ کوک
تکپارتی از جونگ کوک
#درخواستی-
وقتی با گریه میاد خونه...
از در وارد شد و با خستگی به سمت آشپز خونه حرکت کرد و ا/ت رو در حال آشپزی دید. هر چند خسته بود....
اما با لبخند به سمتش رفت...
- سلااااممم
ا/ت به سمتش برگشت..:
- سلام... خسته نباشی
- ممنون... وروجک هنوز نیومده؟
- عااا نه امروز یکم دیر کرده ولی الان میرسه..
-چه بویی راه انداختی... واقعا گشنم شد...
- جی هو بیاد بعد بخوریم..
- باش پس من برم لباسامو عوض کنم..
جونگ کوک به سمت اتاق حرکت کرد اما هنوز وارد نشده بود که صدای باز شدن قفل در اومد....
سرشو برگردوند و با چهره خیس از اشکه جی هو... مواجه شد!
-جی هو! چی شده؟
-بابا...🥺
به سمتش پا تند کرد...
-پسرم... چی شده؟
-اونا تو کلاس تحقیرم کردن...!
گفتن لیاقت نمره خوب ندارم و فقط به خاطر اینکه تو بابامی نمره های خوب میگیرم...🥺
ا/ت دستای جی هو رو گرفت و جلوش زانو زد...
-جی هو! تو که اینارو باور نکردی؟
با بغض به مامانش نگاه کرد...
- نگو که وروجک من به خاطر همچین حرفی ناراحت شده..
-باباااا من دیگه بچه نیستم و 12 سالمه میشه منو وروجک صدا نکنین!
جونگ کوک و ا/ت هر دو زدن زیر خنده...
جونک کوک موهای جی هو رو به هم ریخت و گفت:
- به حرفای اونا اهمیت نده... منو مامانت باورت داریم پس بقیه مهم نیستن...
بعد اشک روی گونشو پاک کرد و ادامه داد...
-حالام برو لباساتو عوض کن که من واقعا دیگه تحمل گشنه بودنو ندارم..
-جی هو سری تکون دادو با دو به سمت اتاقش رفت...
-اون پسر با استعدادیه واقعا بهش افتخار میکنم...
-درسته... بابت همکلاسیاش حتما فردا شخصا با مدیرشون صحبت میکنم... اون نباید بخاطر حرفای اونا از تلاش و پشتکارش دست بکشه....
پایان...
تکپارتی بعدی از کی باشه؟🙃❤️
#درخواستی-
وقتی با گریه میاد خونه...
از در وارد شد و با خستگی به سمت آشپز خونه حرکت کرد و ا/ت رو در حال آشپزی دید. هر چند خسته بود....
اما با لبخند به سمتش رفت...
- سلااااممم
ا/ت به سمتش برگشت..:
- سلام... خسته نباشی
- ممنون... وروجک هنوز نیومده؟
- عااا نه امروز یکم دیر کرده ولی الان میرسه..
-چه بویی راه انداختی... واقعا گشنم شد...
- جی هو بیاد بعد بخوریم..
- باش پس من برم لباسامو عوض کنم..
جونگ کوک به سمت اتاق حرکت کرد اما هنوز وارد نشده بود که صدای باز شدن قفل در اومد....
سرشو برگردوند و با چهره خیس از اشکه جی هو... مواجه شد!
-جی هو! چی شده؟
-بابا...🥺
به سمتش پا تند کرد...
-پسرم... چی شده؟
-اونا تو کلاس تحقیرم کردن...!
گفتن لیاقت نمره خوب ندارم و فقط به خاطر اینکه تو بابامی نمره های خوب میگیرم...🥺
ا/ت دستای جی هو رو گرفت و جلوش زانو زد...
-جی هو! تو که اینارو باور نکردی؟
با بغض به مامانش نگاه کرد...
- نگو که وروجک من به خاطر همچین حرفی ناراحت شده..
-باباااا من دیگه بچه نیستم و 12 سالمه میشه منو وروجک صدا نکنین!
جونگ کوک و ا/ت هر دو زدن زیر خنده...
جونک کوک موهای جی هو رو به هم ریخت و گفت:
- به حرفای اونا اهمیت نده... منو مامانت باورت داریم پس بقیه مهم نیستن...
بعد اشک روی گونشو پاک کرد و ادامه داد...
-حالام برو لباساتو عوض کن که من واقعا دیگه تحمل گشنه بودنو ندارم..
-جی هو سری تکون دادو با دو به سمت اتاقش رفت...
-اون پسر با استعدادیه واقعا بهش افتخار میکنم...
-درسته... بابت همکلاسیاش حتما فردا شخصا با مدیرشون صحبت میکنم... اون نباید بخاطر حرفای اونا از تلاش و پشتکارش دست بکشه....
پایان...
تکپارتی بعدی از کی باشه؟🙃❤️
۱۳.۱k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.