ماه زیبای من 2
ماه زیبای من 2
پارت هجدهم
___________
ویو یونگی
توی سالن نشسته بودیم و با جیهوپ حرف میزدم که در زده شد ......
خدمتکار ها در رو باز کردند که جین وارد شد
#یونگی:تو اینجا چیکار داری ؟!
_ا.ت زخمی شده ؟!
@جیهوپ:ت،تو از کجا مید....نکنه تو اون آدم ها رو فرستاده بودی چون ا.ت باهات نبوده ؟!
_.....
#اره؟!
_...
#جین جواب بده!
_نه من نفرستادم فقط ....
@فقط؟!
_افرادم خبر دادن
#چیکار داری ؟!
_اومدم ا.ت رو ببینم
@ا.ت الان خوابه جین
_من ....من متاسفم !
@#چیی؟!
_متاسفم بابت کار های که کردم ....فهمیدم کشتن یونا ...تقصیر پدرم بوده ....نباید وقتی از چیزی خبر نداشتم ازت انتقام میگرفتم
#جین ....
_یونا مرده....من ...نباید این کار رو با ا.ت میکردم که الان پشیمان بشم
@بیا بشین
_اما...
#بیا بشین تا ا.ت بیدار بشه
_پس ...قضیه ازدواج شما؟!
#سعی میکنم ا.ت رو راضی کنم
_تو ا.ت رو دوست د،داری ؟!
#من ...ا.ت رو دوست ...
+چ،چه خبره؟!
_ا.ت!!
+ت،تو اینجا چیکار میکنی ؟!
_من باید باهات حرف بزنم
+نمیخوام
_ا.ت...
+بیرون ....
_.....
+بیرونن(داد آروم )
_نمیرم ا.ت ...گفتم که باید باهات حرف بزنم و تا وقتی حرفم رو نزنم از اینجا تکان نمیخورم و تو باید به حرفم گوش کنی
+برو ....وگرنه به بادیگارد ها میگم ببرنت
#ا.ت به حرفاش گوش کن
+نمیخوام ....نمیخوام به حرف هاش گوش کنم ...برووو (داد)
جین از خونه رفت بیرون
+فردا عروسی داریم ...یونگی ...آماده باش
@اما....
#....باشه
پرش زمانی به فردا سالن عروسی
توی سالن عروسی نشسته بودن که پدر (همونایی که خطبه میخونن) خطبه رو خوند و وقت بوسیدن بود ...نگاهی به جین کردم که صورتش ترکیبی از تعجب ، نگرانی ، غمگینی بود یونگی چونمو گرفت ل،ب هاش رو به ل،ب هام نزدیک کرد و یه مک سه ثانیه ای گرفت بعد از بو،سیدن همه دست زدن برگشتم که دیدم جین سر جاش نیست
+الان میام
#ا.ت حواست باشه
+اوکیه
از پله ها پایین اومدم سمت در خروجی رفتم تو حیاط سالن عروسی بودم که دیدم جین رو تاب نشسته و سرش پایینه
رفتم سمتش که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#JIN#fake
پارت هجدهم
___________
ویو یونگی
توی سالن نشسته بودیم و با جیهوپ حرف میزدم که در زده شد ......
خدمتکار ها در رو باز کردند که جین وارد شد
#یونگی:تو اینجا چیکار داری ؟!
_ا.ت زخمی شده ؟!
@جیهوپ:ت،تو از کجا مید....نکنه تو اون آدم ها رو فرستاده بودی چون ا.ت باهات نبوده ؟!
_.....
#اره؟!
_...
#جین جواب بده!
_نه من نفرستادم فقط ....
@فقط؟!
_افرادم خبر دادن
#چیکار داری ؟!
_اومدم ا.ت رو ببینم
@ا.ت الان خوابه جین
_من ....من متاسفم !
@#چیی؟!
_متاسفم بابت کار های که کردم ....فهمیدم کشتن یونا ...تقصیر پدرم بوده ....نباید وقتی از چیزی خبر نداشتم ازت انتقام میگرفتم
#جین ....
_یونا مرده....من ...نباید این کار رو با ا.ت میکردم که الان پشیمان بشم
@بیا بشین
_اما...
#بیا بشین تا ا.ت بیدار بشه
_پس ...قضیه ازدواج شما؟!
#سعی میکنم ا.ت رو راضی کنم
_تو ا.ت رو دوست د،داری ؟!
#من ...ا.ت رو دوست ...
+چ،چه خبره؟!
_ا.ت!!
+ت،تو اینجا چیکار میکنی ؟!
_من باید باهات حرف بزنم
+نمیخوام
_ا.ت...
+بیرون ....
_.....
+بیرونن(داد آروم )
_نمیرم ا.ت ...گفتم که باید باهات حرف بزنم و تا وقتی حرفم رو نزنم از اینجا تکان نمیخورم و تو باید به حرفم گوش کنی
+برو ....وگرنه به بادیگارد ها میگم ببرنت
#ا.ت به حرفاش گوش کن
+نمیخوام ....نمیخوام به حرف هاش گوش کنم ...برووو (داد)
جین از خونه رفت بیرون
+فردا عروسی داریم ...یونگی ...آماده باش
@اما....
#....باشه
پرش زمانی به فردا سالن عروسی
توی سالن عروسی نشسته بودن که پدر (همونایی که خطبه میخونن) خطبه رو خوند و وقت بوسیدن بود ...نگاهی به جین کردم که صورتش ترکیبی از تعجب ، نگرانی ، غمگینی بود یونگی چونمو گرفت ل،ب هاش رو به ل،ب هام نزدیک کرد و یه مک سه ثانیه ای گرفت بعد از بو،سیدن همه دست زدن برگشتم که دیدم جین سر جاش نیست
+الان میام
#ا.ت حواست باشه
+اوکیه
از پله ها پایین اومدم سمت در خروجی رفتم تو حیاط سالن عروسی بودم که دیدم جین رو تاب نشسته و سرش پایینه
رفتم سمتش که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#JIN#fake
۳.۰k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.