ماه زیبای من 2
ماه زیبای من 2
پارت شانزدهم
_________
ویو ا.ت
ببخشید که میتونم بهت بگم که دوست دارم
یونگی اومد ...
#ا.ت !
+ب،بله؟!
#کی بود اون مرده ؟!
+ه،ها؟! هی،هیشکی ....یه غریبه
#بیا بگیر
بستنی رو از دست یونگی گرفتم
+مرسی
#خواهش ...بعدش ....بریم پاساژ RTT ؟!
+برای چی ؟؟
#برای خ،خرید
+اوهوم
بعد از ده دقیقه بلند شدیم و به سمت پاساژ حرکت کردیم بعد از نیم ساعت هم رسیدیم
#خب ...اینجا پر از لباس عروس ....هر کدوم رو میخوای انتخاب کن
وارد به فروشگاه شدیم یونگی رو مبل چرمی نشست و منم چند تا لباس انتخاب کردم و پوشیدم جناب مین برای هر کدوم یه دلیل آورد مثل
#خیلی جذبه ....نههه ....خیلی نگین داره ....جلوش کوتاهه.....خیلی بازه....و .....
بالاخره یکی رو پوشیدم
و با خستگی اومدم بیرون
+خوبه ؟!
#....
همینجوری داشت مثل وزق نگاه میکرد
+هوی یونگی خوبه ؟!
#.....
+هیونگگگ
#ب،بله؟!
+خوبه؟!
#اره آره خوبه ...خیلی خوبه (آروم)
+خب پس ...بریم ؟!
#اوهوم
رفتیم جلو صندوق و داشتیم حساب میکردیم
&شما چند سالتونه ؟!
+من بیست و شش سالمه و ایشون سی سالشه
&مبارکتون باشه ...به هم میاید
#ممنون
&:)
از مغازه اومدیم بیرون
#بریم خونه ؟!
+اومم ...آره آره بریم
ساعت هشت و نیم بود و داشتیم همینجوری تو کوچه ها راه میرفتیم و میخندیدیم که
چند نفر جلومون سبز شدند
.....یونگی دست ا.ت رو گرفت و پشتش کشید
#هرچی شد ...عقب بمون و جلو نیا
+ب،باشه
&هر چی دارید رد کنید بیاد
#اگر ندیم چی میشه اونوقت ؟!
&بزنید شون
اون هفت نفری که پشت اون پسره وایستاده بودن حمله کردن سمت یونگی و با یونگی دعوا کردند ده دقیقه ای میشد یونگی داشت باهاشون دعوا میکرد که همشون افتادن زمین
یونگی داشت سمت ا.ت میرفت
+یونگییی
ا.ت دوید سمت یونگی که از یونگی محافظت کنه
که چاقو اون مردی که بلند شده بود خورد به ا.ت
که یونگی اون مرده رو با چاقو کشت
برگشت سمت ا.ت
#ا.ت ....ا.ت بلند شو تروخدا ....ا.تتت ...خدایا گفتم تکان نخور ا.ت رو بلند کرد و انداخت رو کولش وسایل هم گرفت و سمت عمارت دوید تا عمارت راهی نبود پس سریع رسید به اونجا با باز کردن در عمارت و داد زدن اسم جیهوپ هوپ سریع اومد پایین که ....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIN#fake
پارت شانزدهم
_________
ویو ا.ت
ببخشید که میتونم بهت بگم که دوست دارم
یونگی اومد ...
#ا.ت !
+ب،بله؟!
#کی بود اون مرده ؟!
+ه،ها؟! هی،هیشکی ....یه غریبه
#بیا بگیر
بستنی رو از دست یونگی گرفتم
+مرسی
#خواهش ...بعدش ....بریم پاساژ RTT ؟!
+برای چی ؟؟
#برای خ،خرید
+اوهوم
بعد از ده دقیقه بلند شدیم و به سمت پاساژ حرکت کردیم بعد از نیم ساعت هم رسیدیم
#خب ...اینجا پر از لباس عروس ....هر کدوم رو میخوای انتخاب کن
وارد به فروشگاه شدیم یونگی رو مبل چرمی نشست و منم چند تا لباس انتخاب کردم و پوشیدم جناب مین برای هر کدوم یه دلیل آورد مثل
#خیلی جذبه ....نههه ....خیلی نگین داره ....جلوش کوتاهه.....خیلی بازه....و .....
بالاخره یکی رو پوشیدم
و با خستگی اومدم بیرون
+خوبه ؟!
#....
همینجوری داشت مثل وزق نگاه میکرد
+هوی یونگی خوبه ؟!
#.....
+هیونگگگ
#ب،بله؟!
+خوبه؟!
#اره آره خوبه ...خیلی خوبه (آروم)
+خب پس ...بریم ؟!
#اوهوم
رفتیم جلو صندوق و داشتیم حساب میکردیم
&شما چند سالتونه ؟!
+من بیست و شش سالمه و ایشون سی سالشه
&مبارکتون باشه ...به هم میاید
#ممنون
&:)
از مغازه اومدیم بیرون
#بریم خونه ؟!
+اومم ...آره آره بریم
ساعت هشت و نیم بود و داشتیم همینجوری تو کوچه ها راه میرفتیم و میخندیدیم که
چند نفر جلومون سبز شدند
.....یونگی دست ا.ت رو گرفت و پشتش کشید
#هرچی شد ...عقب بمون و جلو نیا
+ب،باشه
&هر چی دارید رد کنید بیاد
#اگر ندیم چی میشه اونوقت ؟!
&بزنید شون
اون هفت نفری که پشت اون پسره وایستاده بودن حمله کردن سمت یونگی و با یونگی دعوا کردند ده دقیقه ای میشد یونگی داشت باهاشون دعوا میکرد که همشون افتادن زمین
یونگی داشت سمت ا.ت میرفت
+یونگییی
ا.ت دوید سمت یونگی که از یونگی محافظت کنه
که چاقو اون مردی که بلند شده بود خورد به ا.ت
که یونگی اون مرده رو با چاقو کشت
برگشت سمت ا.ت
#ا.ت ....ا.ت بلند شو تروخدا ....ا.تتت ...خدایا گفتم تکان نخور ا.ت رو بلند کرد و انداخت رو کولش وسایل هم گرفت و سمت عمارت دوید تا عمارت راهی نبود پس سریع رسید به اونجا با باز کردن در عمارت و داد زدن اسم جیهوپ هوپ سریع اومد پایین که ....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIN#fake
۲.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.