فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۳
فیک جیمین ازدواج اجباری پارت ۳
بعد از حرفش خیلی ترسیدم و گفتم چشم گفت:الانم همینجا کنار خودم میخوابی صبح از خواب پاشدم دیدم جیمین نیست رفتم اتاق خودم دوش ۱۰ مینی گرفتم و رفتم پایین برای صبحانه دیدم جیمین سر میز نشسته و آجوماهم صبحانه رو اورد روی میز رفتم نشستم صبحانم که تموم شد
ا.ت:جیمین میخوام برم لباس بخرم تو همرام میایی
جیمین:اره وایسا برم لباسامو بپوشم میام
روز کاناپه منتظر جیمین بودم که یک نفر با دستاس چشمامو از پشت بست دستاشو برداشتم دیدم جیمینه به دستاش خیره شدم انگشت کوچیکیش خیلی ناز بود گفتم چه نازه
جیمین:اصلا هم ناز نیست مگه نمیخواستی بری لباس بخری
ا.ت:چرا بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم بعد از ۵ مین رسیدیم پاساژ پیاده شدم که جیمین امد کنارم و دستمو گرفت گفت بریم خندیدم که جیمین وایساد گفتم چی شده
جیمین :اون لبخندتو به کسی جز خودم نشون نده
خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم باهم رفتین
پرش به دو ساعت بعد
دوتا بادیگارد همرامون امدن موقع برگشت دستاشون پر بود سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
وقت نهار بود رفتین لباسامونو عوض کردیم امدین نهار خوردیم
نهارم که تموم شد (راستی یادم رفت بگم جیمین یک مافیای جذاب و خشن کره ی جنوبی)خب ادامش به جیمین گفتم نظرت چیه بریم فیلم ببینیم گفت اره عالیه رفتیم اتاق جیمین برقارو خاموش کردم و تلویزیون رو روشن کردم فلش رو گذاشتم
برید توی خماری
ادامش فردا دوستون دارم
بعد از حرفش خیلی ترسیدم و گفتم چشم گفت:الانم همینجا کنار خودم میخوابی صبح از خواب پاشدم دیدم جیمین نیست رفتم اتاق خودم دوش ۱۰ مینی گرفتم و رفتم پایین برای صبحانه دیدم جیمین سر میز نشسته و آجوماهم صبحانه رو اورد روی میز رفتم نشستم صبحانم که تموم شد
ا.ت:جیمین میخوام برم لباس بخرم تو همرام میایی
جیمین:اره وایسا برم لباسامو بپوشم میام
روز کاناپه منتظر جیمین بودم که یک نفر با دستاس چشمامو از پشت بست دستاشو برداشتم دیدم جیمینه به دستاش خیره شدم انگشت کوچیکیش خیلی ناز بود گفتم چه نازه
جیمین:اصلا هم ناز نیست مگه نمیخواستی بری لباس بخری
ا.ت:چرا بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم بعد از ۵ مین رسیدیم پاساژ پیاده شدم که جیمین امد کنارم و دستمو گرفت گفت بریم خندیدم که جیمین وایساد گفتم چی شده
جیمین :اون لبخندتو به کسی جز خودم نشون نده
خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم باهم رفتین
پرش به دو ساعت بعد
دوتا بادیگارد همرامون امدن موقع برگشت دستاشون پر بود سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
وقت نهار بود رفتین لباسامونو عوض کردیم امدین نهار خوردیم
نهارم که تموم شد (راستی یادم رفت بگم جیمین یک مافیای جذاب و خشن کره ی جنوبی)خب ادامش به جیمین گفتم نظرت چیه بریم فیلم ببینیم گفت اره عالیه رفتیم اتاق جیمین برقارو خاموش کردم و تلویزیون رو روشن کردم فلش رو گذاشتم
برید توی خماری
ادامش فردا دوستون دارم
۳.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.