فیک جونگکوک: اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک: اتاق۳۱۱
part⁶⁷
+ برو بیمارستان
_ چرا؟
+ تیر خوردی بعد میگی چرا؟
_ ایرادی نداره خو...(میپره وسط حرفش)
+نمیشه باید بری بیمارستان
تکخندهای کرد
_ باشه
*بیمارستان*
تیر را از بازوی پسر بیرون اوردن
بخیه زدن و پانسمان کردن
دختر رو صندلی بیمارستان منتظرش بود
با دیدن دختری که اینطوری منتظرش بود خندید
_ کیوت
سمت دختر رفت بالا سَرش ایستاد
نگاهش رو به جونگکوک داد از جاش بلند شد
+ چیشده؟بستن؟تمومشد؟خوبی؟(تند تند)
_ وایسا وایسا ارومتر، اره بستن تموم شد
+ خداروشکر
دست دختر رو گرفت
_ بیا بریم
+ باش
*خونهای جونگکوک*
+ چرا آمدیم اینجا؟
_ پس کجا بریم؟
+ منو نرسوندی خونهای خودم
_ خونهای خودت، چرا؟
+خب باید برم اونجا
پسر سمت چهمین رفت
دستش رو گرفت
_دیگه نمیزارم جایی بری، تنها چیزی که میتونه تو رو ازم دور کنه مرگه
پیشونی دختر رو بوسید و به داخل عمارت رفتن
* یک ماه بعد *
یک ماه از اون قضیه میگذره
دختر و پسر توی این یکماه بدون دردسر زندگی کردن
امشب به یه مهمونی دعوت بودن
[(اسلاید۲؛لباس چهمین)]
دختر لباس زیبایی پوشید
امشب به قدری زیبا شده بود که جونگکوک نمیتونست ازش چشمام بر داره
[(اسلاید۳؛ لباس جونگکوک)]
چهمین توجه پسر نشد که ساعتهاس داره نگاش میکنه
به سمت در برگشت
+ کی امدی؟
_ خیلی وقته
+چرا اونجوری نگام میکنی؟
پسر قَدم به قَدم نزدیک دختر شد
دست دختر رو در دست گرفت و روی دستش رو بوسید
*مهمانی*
وارد سالن جشن
همه به دو زوج زیبا چشم دوخته بودن
روی صندلی نشستن
بعد از چند ساعتی زمان رقص رسید
همهای زوج ها برای رقص بلند شد
_ خانم زیبا افتخار رقص رو بهم میدید؟
+ حتما جناب
برای رقص بلند شدن
بعد زا رقص جونگکوک سر جاش ایستاد
+ چیشد؟
part⁶⁷
+ برو بیمارستان
_ چرا؟
+ تیر خوردی بعد میگی چرا؟
_ ایرادی نداره خو...(میپره وسط حرفش)
+نمیشه باید بری بیمارستان
تکخندهای کرد
_ باشه
*بیمارستان*
تیر را از بازوی پسر بیرون اوردن
بخیه زدن و پانسمان کردن
دختر رو صندلی بیمارستان منتظرش بود
با دیدن دختری که اینطوری منتظرش بود خندید
_ کیوت
سمت دختر رفت بالا سَرش ایستاد
نگاهش رو به جونگکوک داد از جاش بلند شد
+ چیشده؟بستن؟تمومشد؟خوبی؟(تند تند)
_ وایسا وایسا ارومتر، اره بستن تموم شد
+ خداروشکر
دست دختر رو گرفت
_ بیا بریم
+ باش
*خونهای جونگکوک*
+ چرا آمدیم اینجا؟
_ پس کجا بریم؟
+ منو نرسوندی خونهای خودم
_ خونهای خودت، چرا؟
+خب باید برم اونجا
پسر سمت چهمین رفت
دستش رو گرفت
_دیگه نمیزارم جایی بری، تنها چیزی که میتونه تو رو ازم دور کنه مرگه
پیشونی دختر رو بوسید و به داخل عمارت رفتن
* یک ماه بعد *
یک ماه از اون قضیه میگذره
دختر و پسر توی این یکماه بدون دردسر زندگی کردن
امشب به یه مهمونی دعوت بودن
[(اسلاید۲؛لباس چهمین)]
دختر لباس زیبایی پوشید
امشب به قدری زیبا شده بود که جونگکوک نمیتونست ازش چشمام بر داره
[(اسلاید۳؛ لباس جونگکوک)]
چهمین توجه پسر نشد که ساعتهاس داره نگاش میکنه
به سمت در برگشت
+ کی امدی؟
_ خیلی وقته
+چرا اونجوری نگام میکنی؟
پسر قَدم به قَدم نزدیک دختر شد
دست دختر رو در دست گرفت و روی دستش رو بوسید
*مهمانی*
وارد سالن جشن
همه به دو زوج زیبا چشم دوخته بودن
روی صندلی نشستن
بعد از چند ساعتی زمان رقص رسید
همهای زوج ها برای رقص بلند شد
_ خانم زیبا افتخار رقص رو بهم میدید؟
+ حتما جناب
برای رقص بلند شدن
بعد زا رقص جونگکوک سر جاش ایستاد
+ چیشد؟
۴۹.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.