「 دلبر خانزاده 💜」
「 دلبر خانزاده 💜」
#PART_15
༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
_همه اینا واسه خوشبختی تو بود.. کی بهتر از آراد؟ تو بگو کیو دوس داری..منم هر کاری می کنم تا به اونی که میخوای برسی...
_من هیشکیو دوس ندارم.
_ پس با همون آراد ازدواج میکنی. یعنی باید باهاش ازدواج کنی.. دختر جون همه دخترای این روستا زیر ۱۶ سال ازدواج کردن ولی تو
۲۱ سالته و....
ــ من خودم نخواستم. وگرنه کلی خواستگار داشتم.
_همیشه خودت نمیخواستی ولی این بار نمی ذارم به خواسته خودت باشه.. برو بگیر بخواب که فردا باید صبح زود بیدار شی..
ــ ولی......
ــ ولی نداره.
با دلی پر رفتم تو اتاقم و در رو بستم.
خودمو انداختم روی تخت و بی صدا هق هق کردم... نزدیکای صبح بود ک خوابم برد...
* * * * * *
برای آخرین بار به خودم تو اینه نگاه کردم... مانتوی کوتاه کتان مشکی با شلوار لی مشکی..شال نقره ای که با کفش کتونی اسپرتم ست بود...آرایشم هم فقط به یه برق لب ختم شد.. نیازی بی ارایش نداشتم..
༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
#PART_15
༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
_همه اینا واسه خوشبختی تو بود.. کی بهتر از آراد؟ تو بگو کیو دوس داری..منم هر کاری می کنم تا به اونی که میخوای برسی...
_من هیشکیو دوس ندارم.
_ پس با همون آراد ازدواج میکنی. یعنی باید باهاش ازدواج کنی.. دختر جون همه دخترای این روستا زیر ۱۶ سال ازدواج کردن ولی تو
۲۱ سالته و....
ــ من خودم نخواستم. وگرنه کلی خواستگار داشتم.
_همیشه خودت نمیخواستی ولی این بار نمی ذارم به خواسته خودت باشه.. برو بگیر بخواب که فردا باید صبح زود بیدار شی..
ــ ولی......
ــ ولی نداره.
با دلی پر رفتم تو اتاقم و در رو بستم.
خودمو انداختم روی تخت و بی صدا هق هق کردم... نزدیکای صبح بود ک خوابم برد...
* * * * * *
برای آخرین بار به خودم تو اینه نگاه کردم... مانتوی کوتاه کتان مشکی با شلوار لی مشکی..شال نقره ای که با کفش کتونی اسپرتم ست بود...آرایشم هم فقط به یه برق لب ختم شد.. نیازی بی ارایش نداشتم..
༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
۳.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.