Scenario ²
مهمونی خانوادگیـ^
جیمین:"نشسته بودین ک یهو مامانت گفت غذا حاضره. همه رفتین سمت میز ناهار خوری و نشستین. ولی ذهن منحرف ی نفر کار دستت داد...
بابات: جیمین چرا میخندی؟
جیمین بهت نگاه میکنه و بعد ب میز نگاه میکنه ک ا خنده غش میکنه
_ببخشید عمو فقط منو ات ی سری خاطرات با میز داریم همین...
+عاییییش ساکت شو
*خاطراتتون چیه؟ هم زیرع میز و هم رو میز ی سری کارهای زیبا کردین😐"
...
تهیونگ:"تهیونگ کلا تو جمع زیاد حرف نمیزنه و سعی میکنه تو دید نباشه، ولی موقعی ک خونه ی مامان بابات رفتین، انقددد تغییر کرده بود ک پشمات ریخت. بیشترم با اون پسر خاله دوس شده بود ک قبلنا روش کراش بودی...
تهیونگیع عصل* عسله لامصب عسل* داشت کاپ کیک میخورد ک دور لبش میمونه. توعم بر حسب عادت ب جای اینکه با دستمال لبشو پاک کنی میبوسیش تا دور لبش پاک بشه. ی لحظه ک ب خودت میای میبینی همه بهت زل زدن. تهیونگیع عصل*عسله لامصــ اکسکیوزمیی* وقتی میبینه معذب شدی خودش میبوستت.
_اینم از بوس بعد از دسرم^^..."
...
جونگ کوک:"پاسار جاذابم ی لباسی پوشیده بود ک دکمه هاشو تا کـ کیف دستیت باز کنه. و متاسفانه از اونجایی ک مهمونیتون پارتی طور بود ب شدت مست میکنه و همینم برات مشکل ساز میشه...فک کن ی ددی جاذاب با اون سیکس پکاش و بازو هاش و گردنه کبودش داره مثل بچه های س ساله رفتار میکنه...
_*رو مبل نشستین ک سرشو میزاره رو پات*
_نازم کن
+*سرشو نوازش میکنی
_میشه برام قصه بگی بخوابم؟
*همه زل زدن بهت و منتظر بودن قصه بگی*
پسرخالت:اتی قصه بگو همه بخوابیم
_*سرشو میبره زیر لباست و شکمتو میبوسه
شروع میکنی ب قصه گفتن و بعد از چند دقیقه خوابش میبره ک با زور بشم و میبرین تو ی اتاقو میزارینش رو تخت. با زور همه رو از اتاق بیرون میکنی و محکم کوکیو میبغلی
_*کیص
+یا چجوری خودتو زدی ب خواب
_همونجوری ک خودمو زدم ب مستی تا بکشونمت اتاق..."
بعد از قرن هااااا
ب تخم چپ شوگا ک بد نوشتم
جیمین:"نشسته بودین ک یهو مامانت گفت غذا حاضره. همه رفتین سمت میز ناهار خوری و نشستین. ولی ذهن منحرف ی نفر کار دستت داد...
بابات: جیمین چرا میخندی؟
جیمین بهت نگاه میکنه و بعد ب میز نگاه میکنه ک ا خنده غش میکنه
_ببخشید عمو فقط منو ات ی سری خاطرات با میز داریم همین...
+عاییییش ساکت شو
*خاطراتتون چیه؟ هم زیرع میز و هم رو میز ی سری کارهای زیبا کردین😐"
...
تهیونگ:"تهیونگ کلا تو جمع زیاد حرف نمیزنه و سعی میکنه تو دید نباشه، ولی موقعی ک خونه ی مامان بابات رفتین، انقددد تغییر کرده بود ک پشمات ریخت. بیشترم با اون پسر خاله دوس شده بود ک قبلنا روش کراش بودی...
تهیونگیع عصل* عسله لامصب عسل* داشت کاپ کیک میخورد ک دور لبش میمونه. توعم بر حسب عادت ب جای اینکه با دستمال لبشو پاک کنی میبوسیش تا دور لبش پاک بشه. ی لحظه ک ب خودت میای میبینی همه بهت زل زدن. تهیونگیع عصل*عسله لامصــ اکسکیوزمیی* وقتی میبینه معذب شدی خودش میبوستت.
_اینم از بوس بعد از دسرم^^..."
...
جونگ کوک:"پاسار جاذابم ی لباسی پوشیده بود ک دکمه هاشو تا کـ کیف دستیت باز کنه. و متاسفانه از اونجایی ک مهمونیتون پارتی طور بود ب شدت مست میکنه و همینم برات مشکل ساز میشه...فک کن ی ددی جاذاب با اون سیکس پکاش و بازو هاش و گردنه کبودش داره مثل بچه های س ساله رفتار میکنه...
_*رو مبل نشستین ک سرشو میزاره رو پات*
_نازم کن
+*سرشو نوازش میکنی
_میشه برام قصه بگی بخوابم؟
*همه زل زدن بهت و منتظر بودن قصه بگی*
پسرخالت:اتی قصه بگو همه بخوابیم
_*سرشو میبره زیر لباست و شکمتو میبوسه
شروع میکنی ب قصه گفتن و بعد از چند دقیقه خوابش میبره ک با زور بشم و میبرین تو ی اتاقو میزارینش رو تخت. با زور همه رو از اتاق بیرون میکنی و محکم کوکیو میبغلی
_*کیص
+یا چجوری خودتو زدی ب خواب
_همونجوری ک خودمو زدم ب مستی تا بکشونمت اتاق..."
بعد از قرن هااااا
ب تخم چپ شوگا ک بد نوشتم
۴۹.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.