(پارت هشتم)
(پارت هشتم)
از زبان جونگکوک
یه صدایی شنیدم از اتاق پدرم سریع رفتم دیدم ا.ت و پدرم افتادن روی زمین خیلی ترسیدم و آمبولانس رو خبر کردم خودمو و یونا رفتیم بیمارستان(سلنا رفته یه شهر دیگه برای گردش)
و رفتم پیش دکتر
دکتر گفت:توی قهوشون سم بوده
جونگکوک گفت: حالشون چطوره
دکتر گفت: آقای جئون جونگهیون چون سن بالایی دارد فیلا تو کماست ولی ا.ت سن کمی داره شاید حالش خوب بشه
رفتم به یونا گفتم
یونا گفت: مطمئنم کار این دخترهست چون اون قهوه رو درست کرده بود
جونگکوک گفت: امکان نداره
باورم نمیشد کار ا.تس فکر کنم بخاطر مادرش اینکار رو کرده واقعا باورم نمیشه چون من اونو دوست دارم
از زبان ا.ت
کم کم بهوش اومدم دیدم کسی پیشم نیست تلفن بیمارستان رو دیدم به یکی از پرستارو گفتم شماره جونگمین رو بزن چون اون تنها کسی بود که نزدیک تر از من بود زنگ زد و جونگمین اومد
جونگمین گفت: چیشده ا.ت
برای جونگمین همه چیز رو تعریف کردم و
از زبان جونگکوک
رفتم تو اتاق ا.ت که بهش بگم چرا اینجوری کرده جونگمین رو پیشش دیدم بهش چیزی نگفتم فقط بهشون زل زدمو رفتم
از زبان ا.ت
جونگمین گفت:قلبت بهتره به جونگکوک گفتی
ا.ت گفت: نمی تونم
جونگمین گفت: اخه چرا اگه میخوای خودم بهش بگم
ا.ت گفت:نه نگو قرصامو که میخورم بهتر شدم
یونا اومد تو اتاق
یونا گفت: واقعا که ا.ت چطور تونستی همچین کاری کنی اون مادرتو نکشته بود از همون اول هم معلوم بود برای انتقام اومدی
ا.ت گفت: چی میگی کار من نیست
یونا گفت: دکتر گفته بخاطر سمی که تو قهوه ریحته بونده
ا.ت گفت: اگه کار من بو که تو قهوه خودم هم نمیریختم
یونا گفت: الان همه میدونن که کارتو حتی جونگکوک
و یونا رفت
قلبم تند تند میزد قرصام همراهم نبود جونگمین متوجه شد که حالم خوب نیست
جونگمین گفت: قرصات کجان
ا.ت گفت: داخل عمارت
جونگمین:رفت و سریع برام قرص خرید و آورد
قرصام رو خوردم آروم شدم
جونگمین هی بهم میگفت:برو به جونگکوک بگو
ا.ت گفت: بعد بهش میگم و جونگمین برو خونه من میخوام استراحت کنم
جونگمین هم رفت جونگکوک اومد و گفت....
بقیه پارت بعدی
از زبان جونگکوک
یه صدایی شنیدم از اتاق پدرم سریع رفتم دیدم ا.ت و پدرم افتادن روی زمین خیلی ترسیدم و آمبولانس رو خبر کردم خودمو و یونا رفتیم بیمارستان(سلنا رفته یه شهر دیگه برای گردش)
و رفتم پیش دکتر
دکتر گفت:توی قهوشون سم بوده
جونگکوک گفت: حالشون چطوره
دکتر گفت: آقای جئون جونگهیون چون سن بالایی دارد فیلا تو کماست ولی ا.ت سن کمی داره شاید حالش خوب بشه
رفتم به یونا گفتم
یونا گفت: مطمئنم کار این دخترهست چون اون قهوه رو درست کرده بود
جونگکوک گفت: امکان نداره
باورم نمیشد کار ا.تس فکر کنم بخاطر مادرش اینکار رو کرده واقعا باورم نمیشه چون من اونو دوست دارم
از زبان ا.ت
کم کم بهوش اومدم دیدم کسی پیشم نیست تلفن بیمارستان رو دیدم به یکی از پرستارو گفتم شماره جونگمین رو بزن چون اون تنها کسی بود که نزدیک تر از من بود زنگ زد و جونگمین اومد
جونگمین گفت: چیشده ا.ت
برای جونگمین همه چیز رو تعریف کردم و
از زبان جونگکوک
رفتم تو اتاق ا.ت که بهش بگم چرا اینجوری کرده جونگمین رو پیشش دیدم بهش چیزی نگفتم فقط بهشون زل زدمو رفتم
از زبان ا.ت
جونگمین گفت:قلبت بهتره به جونگکوک گفتی
ا.ت گفت: نمی تونم
جونگمین گفت: اخه چرا اگه میخوای خودم بهش بگم
ا.ت گفت:نه نگو قرصامو که میخورم بهتر شدم
یونا اومد تو اتاق
یونا گفت: واقعا که ا.ت چطور تونستی همچین کاری کنی اون مادرتو نکشته بود از همون اول هم معلوم بود برای انتقام اومدی
ا.ت گفت: چی میگی کار من نیست
یونا گفت: دکتر گفته بخاطر سمی که تو قهوه ریحته بونده
ا.ت گفت: اگه کار من بو که تو قهوه خودم هم نمیریختم
یونا گفت: الان همه میدونن که کارتو حتی جونگکوک
و یونا رفت
قلبم تند تند میزد قرصام همراهم نبود جونگمین متوجه شد که حالم خوب نیست
جونگمین گفت: قرصات کجان
ا.ت گفت: داخل عمارت
جونگمین:رفت و سریع برام قرص خرید و آورد
قرصام رو خوردم آروم شدم
جونگمین هی بهم میگفت:برو به جونگکوک بگو
ا.ت گفت: بعد بهش میگم و جونگمین برو خونه من میخوام استراحت کنم
جونگمین هم رفت جونگکوک اومد و گفت....
بقیه پارت بعدی
۱۱.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.