پارت۱۲
#شیطان_درون_من
#پارت_دوازده
بهش خیره شده بودم که گفت
_نمیخوای از خیره شدن دست برداری
کلشو پس زدمو گفتم
+چی میگی دارم به تابلوی روی نکاه میکنم
بعد وقتی دید روی دیوار تابلویی نیس خندید که در همون لحظه ضایع شدم و داد زدم
+یاااااا
_اوکی دیگه انقدر ضایع شدی لپات گل انداخته
رفتم تو آیینه بیینم که یهو بوسیدم و پاشد گفت
_بیا پانسمان دستت تموم شد و اینم بجای تشکر
بعد داشت میرفت بیرون که توی آیینه رو نگاه کردم ولی لپام اصلا قرمز نشده بود بعد داد زدم
+یاااا چرا دروغ میگی کجای لپم گل انداخته بعد پاشدم دیدم وسط پله ها داره میخنده دویدم رفتم سمتش که پام گیر به چیزی و داشتم میوفتادم که گرفتم.به لحظه رفتم تو شک بعد که تازه فهمیدم جیشده اومدم از بغلش بیام بیرون که گفت
_نمیزارم بیای پایین
بعد من دست و پا میزنم که گذاشتم رو کاناپه و روم خیمه زدن و لبشو گذاشت رو لبم و مک میزد که اینبار جوری با پام مورد عنایت قرارش دادم.که بنده خدا تا عمر داره سمت دختری نمیره یهو قرمز شد و از کاناپه افتاد زمین بعد گفتم
+خوبی
اینو با نیش خند گفتم و پاشدم برم که از پام گرفت و با دماغ رفتم رو زمین و بعد گفت
_خوبی
اومدم بلند شم بزنمش که دیدم از دماغم آبشار خون میاد دویدم تو دستشویی و داشتم دماغمو شستم
وقتی اومدم بیرون فقط دنبال تهیونگ میگشتم که...
خماریییییی...😂😌😝
#پارت_دوازده
بهش خیره شده بودم که گفت
_نمیخوای از خیره شدن دست برداری
کلشو پس زدمو گفتم
+چی میگی دارم به تابلوی روی نکاه میکنم
بعد وقتی دید روی دیوار تابلویی نیس خندید که در همون لحظه ضایع شدم و داد زدم
+یاااااا
_اوکی دیگه انقدر ضایع شدی لپات گل انداخته
رفتم تو آیینه بیینم که یهو بوسیدم و پاشد گفت
_بیا پانسمان دستت تموم شد و اینم بجای تشکر
بعد داشت میرفت بیرون که توی آیینه رو نگاه کردم ولی لپام اصلا قرمز نشده بود بعد داد زدم
+یاااا چرا دروغ میگی کجای لپم گل انداخته بعد پاشدم دیدم وسط پله ها داره میخنده دویدم رفتم سمتش که پام گیر به چیزی و داشتم میوفتادم که گرفتم.به لحظه رفتم تو شک بعد که تازه فهمیدم جیشده اومدم از بغلش بیام بیرون که گفت
_نمیزارم بیای پایین
بعد من دست و پا میزنم که گذاشتم رو کاناپه و روم خیمه زدن و لبشو گذاشت رو لبم و مک میزد که اینبار جوری با پام مورد عنایت قرارش دادم.که بنده خدا تا عمر داره سمت دختری نمیره یهو قرمز شد و از کاناپه افتاد زمین بعد گفتم
+خوبی
اینو با نیش خند گفتم و پاشدم برم که از پام گرفت و با دماغ رفتم رو زمین و بعد گفت
_خوبی
اومدم بلند شم بزنمش که دیدم از دماغم آبشار خون میاد دویدم تو دستشویی و داشتم دماغمو شستم
وقتی اومدم بیرون فقط دنبال تهیونگ میگشتم که...
خماریییییی...😂😌😝
۲.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.