پارت۱۱
#شیطان_درون_من
#پارت_یازده
که یهو دیدم پشت سرمه بعد گفتم
+مگه من گفتم با توام
_پس با کی بودی
+با بادیگاردت(خوب تونست جمعش کنه😂)
_اوم تو راست میگی
یه چشمقره بهش رفتم و دوباره به ضربه زدنم ادامه دادم که گفت
_نباید کمرتو خم کنی اون جوری فایده ای نداره
+به تو چه
بعد اومدم بگردم که لبشو گذاشت رو لبم اومدم مورد عنایت قرارش بدم که سریع جمع شد
لامصب عقبم که نمی رفت
ویو تهیونگ
اون لبای پفکیش دیگه تحملمو تموم کرد و مجبور شدم ببوسمش
اومد که با پاش بزنه وسط پام که سریع جم شدم و فقط داشتم لباشو مک میزدم و همچنان داشت زور میزد که برم عقب ولی من عقب برو نبودم
ویو ات
بالاخره رفت عقب که یه سیلی جانانه بهش زدم بعد پشتش یکی دیگه ام زدم دوباره اومدم بزنم که دستمو گرفت و اینبار گردنمو کیس مارک کرد
ازم که جدا شد برگشتم پشتش که دیدم از پشت بغلم کرد . دیگه صبرم تموم شد و از دستاش گرفتم و از پشت بلند کردمو زدمش زمین دیدم که داره اه ناله میکنه که گفتم
+علکی ادا در نیار ، منی که تیر خوردم اینجوری ادا در نمیارم تا تو
_مگه بازم تیر خوردی
به دستم اشاره کردم و گفتم
+اینو داداش خوش تیپت گذاشته و به پام اشاره کردم و گفتم اینم بادیگارد خوشگلت
_دستتو چرا پانسمان نکردی عفونت میکنه
+مگه برات مهمه
_معلومه که اره تو عشقمی
انگشت وسطمو بردم بالا و رفتم به اتاقم و مشغول پانسمان دستم شدم
هر کار میکردم نمیتونستم بعد دیدم اومد تو و گفت
_بدع من
+نمیخوام
بدون توجه به حرفم شروع به پانسمان دستم کرد . بهش خیره شده بودم که گفت...
دوستان در خماری کپک بزنید...😂😝
#پارت_یازده
که یهو دیدم پشت سرمه بعد گفتم
+مگه من گفتم با توام
_پس با کی بودی
+با بادیگاردت(خوب تونست جمعش کنه😂)
_اوم تو راست میگی
یه چشمقره بهش رفتم و دوباره به ضربه زدنم ادامه دادم که گفت
_نباید کمرتو خم کنی اون جوری فایده ای نداره
+به تو چه
بعد اومدم بگردم که لبشو گذاشت رو لبم اومدم مورد عنایت قرارش بدم که سریع جمع شد
لامصب عقبم که نمی رفت
ویو تهیونگ
اون لبای پفکیش دیگه تحملمو تموم کرد و مجبور شدم ببوسمش
اومد که با پاش بزنه وسط پام که سریع جم شدم و فقط داشتم لباشو مک میزدم و همچنان داشت زور میزد که برم عقب ولی من عقب برو نبودم
ویو ات
بالاخره رفت عقب که یه سیلی جانانه بهش زدم بعد پشتش یکی دیگه ام زدم دوباره اومدم بزنم که دستمو گرفت و اینبار گردنمو کیس مارک کرد
ازم که جدا شد برگشتم پشتش که دیدم از پشت بغلم کرد . دیگه صبرم تموم شد و از دستاش گرفتم و از پشت بلند کردمو زدمش زمین دیدم که داره اه ناله میکنه که گفتم
+علکی ادا در نیار ، منی که تیر خوردم اینجوری ادا در نمیارم تا تو
_مگه بازم تیر خوردی
به دستم اشاره کردم و گفتم
+اینو داداش خوش تیپت گذاشته و به پام اشاره کردم و گفتم اینم بادیگارد خوشگلت
_دستتو چرا پانسمان نکردی عفونت میکنه
+مگه برات مهمه
_معلومه که اره تو عشقمی
انگشت وسطمو بردم بالا و رفتم به اتاقم و مشغول پانسمان دستم شدم
هر کار میکردم نمیتونستم بعد دیدم اومد تو و گفت
_بدع من
+نمیخوام
بدون توجه به حرفم شروع به پانسمان دستم کرد . بهش خیره شده بودم که گفت...
دوستان در خماری کپک بزنید...😂😝
۱.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.