به مناسبت تولدم ۳ پارت براتون میزارم😄
به مناسبت تولدم ۳ پارت براتون میزارم😄
عاشق رئیسم شدم♡پارت۷
کوک ویو:
ایششششش دختره احمق اعصابم رو بهم ریخت و رفت نشونت میدم روانی
بعدش زنگ زدم به سوهی
سوهی ویو:
داشتم دفترچه رو میخونم که تلفن زنگ زد از تو شیشه دیدم داره بم زنگ میزنه جواب دادم
سوهی:بفرمایید
کوک:بیا اتاقم
سوهی:چشم
بعد قط کردم ک خودکار و دفترچه یادداشتمم برداشتم و در زدم
تق تق
کوک:بیا تو
سوهی:بفرمایید قربان
کوک:امم برنامه امروز رو بهم میگی
سوهی:بله....... ساعت ۱۰ جلسه دارید بعدشم باید مدلینگ ها رو انتخاب کنین و باید طرح جدید بزنین برای فشن شو و منطقه و اینجور چیزا دیگ برای فشن شو رو انتخاب کنین
کوک:امممم کارای فشن شو رو بزار برای فردا البته جوری تقسیمشون کن که به موقعه باشه و وقت کافی برای برسی هم داشته باشیم
سوهی:چشم
کوک:و یه جلسه برای امروز آماده کن و این پرونده هارو اصلاحشون کن با کپی برام بیار
سوهی:چشم قربان
کوک:خیلی خب میتونی بری
سوهی:اممم چیزه قربان
کوک:چیشده؟
سوهی :چیزه تا کی میخوایین پرونده هارو؟؟
کوک:فردا صبح به دستم برسه
سوهی:چی؟ این همه رو من چجوری تا فردا به دستتون برسونم!
کوک:نمیدونم مشکل من نیس فردا این پرونده ها باید روی میزم باشه
سوهی: چشم قربان
کوک:میتونی بری
سوهی:با اجازه
*ایشششش مرتیکه گراز ببین چقد کار داده به من حتما میخواد طلافی کنه ایششششش مرتیکه نچسب
و قرو قر کنان وارم دفترم شدم و مشغول به کارم شدم داشتم پرونده هارو اصلاح میکردم که تلفنم زنگ خورد نگا کردم لیا بود جواب دادم
لیا:سلام چطوری دختر
سوهی:سلام واییی هیچی نگو که دارم میمیرم
لیا:میبینم روز اول کاری حسابی بهت سخت گرفته
سوهی:هوففف چجوری کلی کار سرم ریخته مرتیکه اصن وجدان نداره که
لیا:ای بابا چیکار میشه کرد(خنده)
سوهی:هی من دارم اینجا جون میدم تو داری میخندی؟؟
لیا:وایییی باشه بابا بیا نخندم خوبه؟
سوهی:آره خوبه
لیا:وایییی راستی بهت نگفتم امروز اون وو رو دیدم
سوهی:چی؟ کجا دیدیش؟
لیا:اومده بود برای تبلیغات واییی نمیدونی که چقد کراششش بودد
سوهی :😂😂تو که هر کی رو که میبینی روش کراش میزنی
لیا:ایششششش این دفعه فرق داره خره
سوهی:آهان تو همیشه همینو میگی ولی کو
لیا:وای داشتم میگفتم انقد جذاب بود داشتن برای تبلیغات مثلا اون سر اشپزه و ........
لیا همینطوری داشت از جذابیت کراشش حرف میزد. منم بلند میخندیدم
کوک ویو:
از پنجره ی نگا بهش انداختم همینجوری داشت بلند میخندید ینی داره با دوست پسرش حرف میزنه؟ آخه به من چه ولش کن
بعد دوباره نگاش کردم دیدم داره از خنده جر میخوره هه نگاش کنا انگار داره براش جک میگه دختره احمق ایشش دیگه طاقت نیاوردم و زنگ زدم انقد حواسش پرت بود که نشنید .....
.........
شرایط پارت بعد:نداریم😙
عاشق رئیسم شدم♡پارت۷
کوک ویو:
ایششششش دختره احمق اعصابم رو بهم ریخت و رفت نشونت میدم روانی
بعدش زنگ زدم به سوهی
سوهی ویو:
داشتم دفترچه رو میخونم که تلفن زنگ زد از تو شیشه دیدم داره بم زنگ میزنه جواب دادم
سوهی:بفرمایید
کوک:بیا اتاقم
سوهی:چشم
بعد قط کردم ک خودکار و دفترچه یادداشتمم برداشتم و در زدم
تق تق
کوک:بیا تو
سوهی:بفرمایید قربان
کوک:امم برنامه امروز رو بهم میگی
سوهی:بله....... ساعت ۱۰ جلسه دارید بعدشم باید مدلینگ ها رو انتخاب کنین و باید طرح جدید بزنین برای فشن شو و منطقه و اینجور چیزا دیگ برای فشن شو رو انتخاب کنین
کوک:امممم کارای فشن شو رو بزار برای فردا البته جوری تقسیمشون کن که به موقعه باشه و وقت کافی برای برسی هم داشته باشیم
سوهی:چشم
کوک:و یه جلسه برای امروز آماده کن و این پرونده هارو اصلاحشون کن با کپی برام بیار
سوهی:چشم قربان
کوک:خیلی خب میتونی بری
سوهی:اممم چیزه قربان
کوک:چیشده؟
سوهی :چیزه تا کی میخوایین پرونده هارو؟؟
کوک:فردا صبح به دستم برسه
سوهی:چی؟ این همه رو من چجوری تا فردا به دستتون برسونم!
کوک:نمیدونم مشکل من نیس فردا این پرونده ها باید روی میزم باشه
سوهی: چشم قربان
کوک:میتونی بری
سوهی:با اجازه
*ایشششش مرتیکه گراز ببین چقد کار داده به من حتما میخواد طلافی کنه ایششششش مرتیکه نچسب
و قرو قر کنان وارم دفترم شدم و مشغول به کارم شدم داشتم پرونده هارو اصلاح میکردم که تلفنم زنگ خورد نگا کردم لیا بود جواب دادم
لیا:سلام چطوری دختر
سوهی:سلام واییی هیچی نگو که دارم میمیرم
لیا:میبینم روز اول کاری حسابی بهت سخت گرفته
سوهی:هوففف چجوری کلی کار سرم ریخته مرتیکه اصن وجدان نداره که
لیا:ای بابا چیکار میشه کرد(خنده)
سوهی:هی من دارم اینجا جون میدم تو داری میخندی؟؟
لیا:وایییی باشه بابا بیا نخندم خوبه؟
سوهی:آره خوبه
لیا:وایییی راستی بهت نگفتم امروز اون وو رو دیدم
سوهی:چی؟ کجا دیدیش؟
لیا:اومده بود برای تبلیغات واییی نمیدونی که چقد کراششش بودد
سوهی :😂😂تو که هر کی رو که میبینی روش کراش میزنی
لیا:ایششششش این دفعه فرق داره خره
سوهی:آهان تو همیشه همینو میگی ولی کو
لیا:وای داشتم میگفتم انقد جذاب بود داشتن برای تبلیغات مثلا اون سر اشپزه و ........
لیا همینطوری داشت از جذابیت کراشش حرف میزد. منم بلند میخندیدم
کوک ویو:
از پنجره ی نگا بهش انداختم همینجوری داشت بلند میخندید ینی داره با دوست پسرش حرف میزنه؟ آخه به من چه ولش کن
بعد دوباره نگاش کردم دیدم داره از خنده جر میخوره هه نگاش کنا انگار داره براش جک میگه دختره احمق ایشش دیگه طاقت نیاوردم و زنگ زدم انقد حواسش پرت بود که نشنید .....
.........
شرایط پارت بعد:نداریم😙
۵.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.