Love that turned into enmity💔
Love that turned into enmity💔
part³🍷🖤
_____________________________________
+به به چه بانوی زیبایی
_ممنونم اما خود شما هم دست کمی از من ندارید آقای خوشتیپ
+ممنونم خانمم
_😊
رفتیم و سوار ماشین شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و وارد رستوران شدیم و به ی کارشون مارو به سمت میزی که رزرو کرده بودیم رفتیم و نشستیم
و غذامونو سفارش دادیم
_کوک
+جونم
_عزیزم تو به این شرکتی که قراره فردا قرار بزاریم اعتماد داری؟؟
+آره عزیزم شرکت خیلی بزرگی مطمئنم اگر باهاش قرار داد ببندیم باعث پیشرفت شرکتمون میشه
_نمیدونم ،،،ولی احساس اوکیی ندارم نسبت بهش ولی خب وقتی تو اینجوری میگی پس یعنی همچی اوکیه دیگه
+نگران نباش عشقم همچی خوب پیش میره
بعد کوک دست ا.ت رو میگیره و میبوسه
ا.ت:((لبخند😊))
بالاخره غذا رو آوردن و این زوج عاشق شروع به خوردن کردن بعد از خوردن هم رفتن خونه و خوابیدن تا برای فردا زود پاشم که برن کارشونو انجام بدن
(((پرش زمانی فردا صبحش)))
ویو کوک
از خواب پاشدم بغلمو دیدم که دیدم ا.ت نیست پاشدم ساعت رو نگاه کردم ۹:۰۰بود ما باید ۱۰ شرکت باشیم برای اون قرار داد، زود از رخت خواب پاشدم رفتم ی دوش ۵ دقیقه ای گرفتم و رفتم پایین که دیدم ا.ت داره صبحانه آماده میکنه
_ عع اومدی چاگیم میخواستم بیام بیدارت کنم صبح بخیر
+ صبح بخیر بیب ،به به چه چیزایی آماده کردی چرا نگفتی خدمتکارا آماده میکردن دیگ
_نه گفتم بزار خودم پاشم برای همسر عزیزم و خودم ی صبحانه خوب آماده کنم که با انرژی بخوریم و با انرژی بریم
+اوممم به به خوبه کی بیدار شدی ؟؟
_ساعت ۷نیم بیدار شدم
ویو ا.ت
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم هانا داره زنگ میزنه
(هانا دوست ا.تس که ۲۶ سالشه و تو شرکت پیش کوک و ا.ت کار میکنه کارمنده اونجاست)،،( علامت هانا@)
سری پاشدم گوشی رو جواب دادم
_بله(خوابالو)
@الوو ا.تیییی جونمممممم چطورییییی (داد و شادی)
_اصا خوب نیستم (خوابالو)
@چرااااا چی شدههه
_تو اصا ساعتو نگاه کردی دختر خر؟؟
@اممم نه ولی....(ا.ت پرید وسط حرفش)
_میدونی الان ساعت ۷ صبحه و تو خر منو از خواب نازم بیدار کردی
@اوخخخ ا.ت عصبی نشو دوست جونیم خب دل تنگت بودم زنگ زدم بعدم ساعت ۷ نیست ۷نیمه بعدشم تو که باید بیدار میشدی
_اخخخخ از دست تو
@بیانه ببخشید قطع میکنم برو ادامه خواب
_ گمشو فقط
part³🍷🖤
_____________________________________
+به به چه بانوی زیبایی
_ممنونم اما خود شما هم دست کمی از من ندارید آقای خوشتیپ
+ممنونم خانمم
_😊
رفتیم و سوار ماشین شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و وارد رستوران شدیم و به ی کارشون مارو به سمت میزی که رزرو کرده بودیم رفتیم و نشستیم
و غذامونو سفارش دادیم
_کوک
+جونم
_عزیزم تو به این شرکتی که قراره فردا قرار بزاریم اعتماد داری؟؟
+آره عزیزم شرکت خیلی بزرگی مطمئنم اگر باهاش قرار داد ببندیم باعث پیشرفت شرکتمون میشه
_نمیدونم ،،،ولی احساس اوکیی ندارم نسبت بهش ولی خب وقتی تو اینجوری میگی پس یعنی همچی اوکیه دیگه
+نگران نباش عشقم همچی خوب پیش میره
بعد کوک دست ا.ت رو میگیره و میبوسه
ا.ت:((لبخند😊))
بالاخره غذا رو آوردن و این زوج عاشق شروع به خوردن کردن بعد از خوردن هم رفتن خونه و خوابیدن تا برای فردا زود پاشم که برن کارشونو انجام بدن
(((پرش زمانی فردا صبحش)))
ویو کوک
از خواب پاشدم بغلمو دیدم که دیدم ا.ت نیست پاشدم ساعت رو نگاه کردم ۹:۰۰بود ما باید ۱۰ شرکت باشیم برای اون قرار داد، زود از رخت خواب پاشدم رفتم ی دوش ۵ دقیقه ای گرفتم و رفتم پایین که دیدم ا.ت داره صبحانه آماده میکنه
_ عع اومدی چاگیم میخواستم بیام بیدارت کنم صبح بخیر
+ صبح بخیر بیب ،به به چه چیزایی آماده کردی چرا نگفتی خدمتکارا آماده میکردن دیگ
_نه گفتم بزار خودم پاشم برای همسر عزیزم و خودم ی صبحانه خوب آماده کنم که با انرژی بخوریم و با انرژی بریم
+اوممم به به خوبه کی بیدار شدی ؟؟
_ساعت ۷نیم بیدار شدم
ویو ا.ت
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم هانا داره زنگ میزنه
(هانا دوست ا.تس که ۲۶ سالشه و تو شرکت پیش کوک و ا.ت کار میکنه کارمنده اونجاست)،،( علامت هانا@)
سری پاشدم گوشی رو جواب دادم
_بله(خوابالو)
@الوو ا.تیییی جونمممممم چطورییییی (داد و شادی)
_اصا خوب نیستم (خوابالو)
@چرااااا چی شدههه
_تو اصا ساعتو نگاه کردی دختر خر؟؟
@اممم نه ولی....(ا.ت پرید وسط حرفش)
_میدونی الان ساعت ۷ صبحه و تو خر منو از خواب نازم بیدار کردی
@اوخخخ ا.ت عصبی نشو دوست جونیم خب دل تنگت بودم زنگ زدم بعدم ساعت ۷ نیست ۷نیمه بعدشم تو که باید بیدار میشدی
_اخخخخ از دست تو
@بیانه ببخشید قطع میکنم برو ادامه خواب
_ گمشو فقط
۵.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.