رمان پارت 2

ادامه:...
ازش خواستم دیگه بیخیالم بشه
دیگه دوستم نباشه
دوسم نداشته باشه ک شاید دیگه نباشم
خیلی اتفاقات افتاد روز ها گذش باعث شد ک من دوسش داشته باشم :)
اونم دوسم داشت :)
خیلی خوب بود ی مدت تا اینکه ...
ی شب بارونی شروع شد ..
من عاشق بارونم اما اینبار
وایب خوب بهم نمیداد...
داشت نگرانم میکرد .
حالم بد شده بود
سر درد شدید داشتم .!!
حس میکردم قرار نیس دیگه فردا رو ببینم .
ب کسی دیگه هیچی نگفتم !!
با خودم گفتم اگه قراره بمیرم بزار همه فقط فکر کنن افلاینم..:)
صبح شد اما بارون ادامه داشت ..
روز هایه بارونی گذشت بی توقف!!
مدت ها بود هیچ تکسی رو گوشیم نبود و هیچ تماسی نداشتم ..
از خودم زده شده بودم ..
حتی اونی ک دوسش داشتم بنظر میومد فراموشم کرده ..:)
اخه مدت زیادی بود ن پیامی ن زنگی ازش هیچ خبری نبود ..
تنها با خودم گفتم هیچ کس دیگه منو یادش نیس
الن مدت ها از اون اتفاق میگذره و من هنوز تکس و پیامی رو گوشیم ندیدم
راستی الان داره بارون میباره ..:)
باز همون حسارو دارم..
مدتی کوتاهیه غذا نخوردم
قراره برم ..:)
راستی همین الان خبر رسید بهت خیانت کرد هی ...
میدونستم بی خواسیتم ولی دیگه ن اینقدر .:)!
اره اول داستا ن قشنگ شروع شد ولی دامه خوبی نداره...:)

ادامه داره دنبالش کنین..:)!
دیدگاه ها (۰)

رمان پات 3 / پارت اخر

از بابام یاد گرفتم تنها بودنو..:)!

رمان توکاه چند پارته...:)!

...:)!

پارت پنجاه دوبعد کلی حرف زدن از دخترا جدا شدم و رفتم پشت حیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط