رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:32
*ویو ا.ت*
ا.ت:نا سلامتی گلوله خوردم خووو توان حرف زدن نداشتم حتی نمیتونستم چشامو باز کنم عجبب فقط میتونستم بشنوم چی میگید!
هانی:اها باشه
الان میرم مرخصت میکنم
هانی رفت و کارهای مرخصیمو انجام داد
بعدش اومد و کم کم از تخت بیمارستان بلند شدم رفتم توی یک اتاقی لباسامو بزور عوض کردم و اومدم بیرون بعد هانی دستمو گرفت داشتیم میرفتیم
که یهو چندتا پسر وارد شدن
نمیدونستیم کی بودن اخه ماسک های سیاه و کلاه های سیاه زده بودن طوریکه حتی چشاشون معلوم نبود
هانی سلاحش درآورد و یکم رفت عقب و تفنگ رو به سمتشون برد
هانی:شما دیگه کی هستید؟
یکیشون خندید و ماسک و کلاهشو برداشت و گفت
تهیونگ:وایییی توقع نداشتم میخوای منو بکشی تو که بخاطر من گلوله خوردی
ی نفس آسوده ای کشیدم و گفتم
ا.ت:مرض بگیری خو میگفتی میخوای بیای
جیمین:یااااا اومدیم عیادتت
کوک:ا.ت این دوستت کلا دیوونس میخواد ما رو بکشه
هانی:تو یکی ساکت شو
نامجون و جین:یااااااا میخواید وسط بیمارستان دعوا کنید
ا.ت:اوکی بچه ها بشینید اینا رو هم تموم کنید چون توانم الان زیاد نیست که بایستم و باهاتون حرف بزنم
بعد هممون رفتیم و نشستیم
اون وو:حالت خوبه؟
ا.ت:اره خوبم
تهیونگ:خداروشکر
یونگی:یعنی از الان دیگ مرخصی
ا.ت:اوهوم
جی هوپ:اونوقت میخوای کجا بری؟
ا.ت:خونم
هانی:بسههه بابا چقدر سوال میپرسید چخبرتونه بلند شید برید خونهاتون بریددد
جین:اومدیم عیادت هاااا
هانی:خوبه که میدونی اومدی عیادت یک شخص گلوله خورده که خیلی درد داره و توان حرف زدنش کمه
تهیونگ:اره بچه ها فعلا کافیه
ا.ت:درباره ما به پلیس چی گفتید؟
نامجون:گفتیم که آرمی بودید و خواستید ازمون عکس و فیلم بگیرید و امضا
ا.ت:خوبه درباره احمق هیکلیه چی؟
نامجون:درباره اقا کانگ گفتیم که با خودمون آورده بودنش که امنیت ما رو هم در نظر بگیرن
چندتا سوال دیگ پرسیدن و اعتراض و نمیدونم چی دیگه همه جوره حلش کردیم
ا.ت:خوبه مرسی!
حتما هنوز براتون سواله که چرا شما رو بردیم برا اون مهمونیه
خب ببینید ازونجایی که مشهورید و خوش چهره هستید کارمون راحتتر میشد چرا و چطور
خب اونا نمیتونن بهتون آسیب بزنن چون هرچقدر قدرت داشته باشن میدونن که با آسیب رساندن بهتون ۱۰۰۰ تیکه میشن برا همین جون شما رو به خطر انداختیم ولی مواظبتون هم بودیم
.درسته گفته بودم شما رو نمیشناسن بخاطر اینکه اگه میگفتم میشناسن نمیومدید
تنها دلیلی که شما رو بردم به اون مهمونیه همین بود
بعد از کلی حرف زدن بلند شدیم که یهو کوک گفت
پایان این پارت
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:32
*ویو ا.ت*
ا.ت:نا سلامتی گلوله خوردم خووو توان حرف زدن نداشتم حتی نمیتونستم چشامو باز کنم عجبب فقط میتونستم بشنوم چی میگید!
هانی:اها باشه
الان میرم مرخصت میکنم
هانی رفت و کارهای مرخصیمو انجام داد
بعدش اومد و کم کم از تخت بیمارستان بلند شدم رفتم توی یک اتاقی لباسامو بزور عوض کردم و اومدم بیرون بعد هانی دستمو گرفت داشتیم میرفتیم
که یهو چندتا پسر وارد شدن
نمیدونستیم کی بودن اخه ماسک های سیاه و کلاه های سیاه زده بودن طوریکه حتی چشاشون معلوم نبود
هانی سلاحش درآورد و یکم رفت عقب و تفنگ رو به سمتشون برد
هانی:شما دیگه کی هستید؟
یکیشون خندید و ماسک و کلاهشو برداشت و گفت
تهیونگ:وایییی توقع نداشتم میخوای منو بکشی تو که بخاطر من گلوله خوردی
ی نفس آسوده ای کشیدم و گفتم
ا.ت:مرض بگیری خو میگفتی میخوای بیای
جیمین:یااااا اومدیم عیادتت
کوک:ا.ت این دوستت کلا دیوونس میخواد ما رو بکشه
هانی:تو یکی ساکت شو
نامجون و جین:یااااااا میخواید وسط بیمارستان دعوا کنید
ا.ت:اوکی بچه ها بشینید اینا رو هم تموم کنید چون توانم الان زیاد نیست که بایستم و باهاتون حرف بزنم
بعد هممون رفتیم و نشستیم
اون وو:حالت خوبه؟
ا.ت:اره خوبم
تهیونگ:خداروشکر
یونگی:یعنی از الان دیگ مرخصی
ا.ت:اوهوم
جی هوپ:اونوقت میخوای کجا بری؟
ا.ت:خونم
هانی:بسههه بابا چقدر سوال میپرسید چخبرتونه بلند شید برید خونهاتون بریددد
جین:اومدیم عیادت هاااا
هانی:خوبه که میدونی اومدی عیادت یک شخص گلوله خورده که خیلی درد داره و توان حرف زدنش کمه
تهیونگ:اره بچه ها فعلا کافیه
ا.ت:درباره ما به پلیس چی گفتید؟
نامجون:گفتیم که آرمی بودید و خواستید ازمون عکس و فیلم بگیرید و امضا
ا.ت:خوبه درباره احمق هیکلیه چی؟
نامجون:درباره اقا کانگ گفتیم که با خودمون آورده بودنش که امنیت ما رو هم در نظر بگیرن
چندتا سوال دیگ پرسیدن و اعتراض و نمیدونم چی دیگه همه جوره حلش کردیم
ا.ت:خوبه مرسی!
حتما هنوز براتون سواله که چرا شما رو بردیم برا اون مهمونیه
خب ببینید ازونجایی که مشهورید و خوش چهره هستید کارمون راحتتر میشد چرا و چطور
خب اونا نمیتونن بهتون آسیب بزنن چون هرچقدر قدرت داشته باشن میدونن که با آسیب رساندن بهتون ۱۰۰۰ تیکه میشن برا همین جون شما رو به خطر انداختیم ولی مواظبتون هم بودیم
.درسته گفته بودم شما رو نمیشناسن بخاطر اینکه اگه میگفتم میشناسن نمیومدید
تنها دلیلی که شما رو بردم به اون مهمونیه همین بود
بعد از کلی حرف زدن بلند شدیم که یهو کوک گفت
پایان این پارت
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.