Devil or Angel⁵⁴
Devil or Angel⁵⁴
پ.ک: چه کاری مهم تر از این
ا/ت: چیشده؟
پ.ک: خوب که اومدی عروسم بیا ببین داری با کی زندگی میکنی من فقط تو عمرم یه کار داده بودم دستش یه کار مهم وسطش رفته کار داشتم
ا/ت: ساعت چند.
پ.ک: همین امروز صبح ساعت 11
ا/ت: ببخشید
کوک: ا/ت صبر کن
باز برگشتم اتاقم
کوک: عزیزم حرف بابامو به دل نگیر من خودم ازش خوشم نمیومد نمیخواستم باهاش قرارداد ببندم
ا/ت: من خرابش کردم؟
کوک: نه
ا/ت: راستشو بگو؟
کوک: عزیزم تو مهم تر از همه چیز هستی
ا/ت: 😞
کوک: ناراحت نباش گفتم که خودمم دوست نداشتم
ا/ت: دیدی بابات چیکار کرد؟
کوک: اره ولش کن تو خوبی
ا/ت: اهمم میجون بهم زنگ زد گفت امشب بیا پیشمون برم؟
کوک: نمیدونم اگه میخوای برو
سویون: زندایی
ا/ت: جانم
سویون: شنیدم میخوای بری خونه عمو میجون
کوک: داشتی گوش میکردی؟
سویون: اره
ا/ت: اره میخوام برم
سویون: میشه منم بیام
کوک: نه چون حرفامون گوش کردی
سویون: به باباجون نمیگم که تو
قرارداد به این مهمی بخاطر زندایی ول کردی
کوک: سویونا
سویون: 🙂
ا/ت: من برم اب بخورم
کوک: صبر کن خودم میرم میارم
سویون: نه نمیری
کوک: چرا؟
سویون: بابازرگ بیرونه
ا/ت: من خودم میرم
از اتاق رفتم تو اشپزخونه یکم صدا میشنیدم رفتم جلوتر
م: خیلی خوب شد نه
یونا: اره میتونیم کم کم بهش نزدیک بشیم کاری کنیم بچش پوفف نابود بشه
م: نقشت چیه؟
یونا: نمیدونم یه کاری هم میکنم
لیوان اب از دستم افتاد شکست
کوک: ا/ت چیشد
ا/ت: ها هیچی الان جمعشون میکنم
کوک: نه دست نزن سویون دایی نیا
سویون: زندایی خوبی؟
کوک: اره خوبم
#فیک
#سناریو
پ.ک: چه کاری مهم تر از این
ا/ت: چیشده؟
پ.ک: خوب که اومدی عروسم بیا ببین داری با کی زندگی میکنی من فقط تو عمرم یه کار داده بودم دستش یه کار مهم وسطش رفته کار داشتم
ا/ت: ساعت چند.
پ.ک: همین امروز صبح ساعت 11
ا/ت: ببخشید
کوک: ا/ت صبر کن
باز برگشتم اتاقم
کوک: عزیزم حرف بابامو به دل نگیر من خودم ازش خوشم نمیومد نمیخواستم باهاش قرارداد ببندم
ا/ت: من خرابش کردم؟
کوک: نه
ا/ت: راستشو بگو؟
کوک: عزیزم تو مهم تر از همه چیز هستی
ا/ت: 😞
کوک: ناراحت نباش گفتم که خودمم دوست نداشتم
ا/ت: دیدی بابات چیکار کرد؟
کوک: اره ولش کن تو خوبی
ا/ت: اهمم میجون بهم زنگ زد گفت امشب بیا پیشمون برم؟
کوک: نمیدونم اگه میخوای برو
سویون: زندایی
ا/ت: جانم
سویون: شنیدم میخوای بری خونه عمو میجون
کوک: داشتی گوش میکردی؟
سویون: اره
ا/ت: اره میخوام برم
سویون: میشه منم بیام
کوک: نه چون حرفامون گوش کردی
سویون: به باباجون نمیگم که تو
قرارداد به این مهمی بخاطر زندایی ول کردی
کوک: سویونا
سویون: 🙂
ا/ت: من برم اب بخورم
کوک: صبر کن خودم میرم میارم
سویون: نه نمیری
کوک: چرا؟
سویون: بابازرگ بیرونه
ا/ت: من خودم میرم
از اتاق رفتم تو اشپزخونه یکم صدا میشنیدم رفتم جلوتر
م: خیلی خوب شد نه
یونا: اره میتونیم کم کم بهش نزدیک بشیم کاری کنیم بچش پوفف نابود بشه
م: نقشت چیه؟
یونا: نمیدونم یه کاری هم میکنم
لیوان اب از دستم افتاد شکست
کوک: ا/ت چیشد
ا/ت: ها هیچی الان جمعشون میکنم
کوک: نه دست نزن سویون دایی نیا
سویون: زندایی خوبی؟
کوک: اره خوبم
#فیک
#سناریو
۳۲.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.