فیک:"بزار نجاتت بدم"۳۲
یونگی:معلومه...اینجا مال منه!
یونگی اونا رو بالاترین طبقهی دانشگاه برد و در یه (اتاق که چه عرض کنم اونجا یه خونه بود واس خودش!)
اتاق رو باز کرد و همه دست به دهن موندن
یونگی: جی هوسوک شما اولین کسایی هستسن که میاین اینجا
جونگ کوک: چقد خفن...تو دانشگاه انگار کازینو باز کردی! چقدر بازی هست اینجا...
ا.ت: اع یونگی بیلیارد هم میزنی که!
یونگی:اوهوم...بلدی؟
ا.ت:هع...آقارو...جونگ کوک بگو بهش!
جونگ کوک:ات تو بازی بیلیارد لنگه نداره...هیچکس تو شرط بندی به کرد پاشم نمیرسید! یه مدت به جایی رسید که دیگه کسی حاضر نشد باهاش شرط بندی کنه و ا.ت هم دیگه بازی نکرد
یونگی: پس واجب شد یه بار بازی کنیم!
ا.ت:حتما
یونگی و ا.ت روی مبل نشستن
جونگ کوک: شروع کن تهیونگ!
تهیونگ دوباره بند و بساطشو از کیفش درآورد و جونگ کوک هم رو مبل نشست
تهیونگ: خب طبیعتا همه میدونید الان چرا اینجاییم و هدفمون چیه! پس بدون توضیح اضافی میرم سر اصل نقشه!
تا جایی که ما خبرداریم شخص مورد نظر یک زنه و این خودش یه برده!
پس باید کل تمرکزمونو بزاریم روی دخترا !
این کار برای یونگی و جونگ کوک از همه راحت تره چون دخترا براشون جون میدن و آسون میشه با استفاده ازشون شخص نورد نظر رو تو دام انداخت پس!
خانم کیم...
ا.ت: راحت باش باوا
تهیونگ: خیلی خب...ا.ت نقششو توی پشت صحنه ایفا میکنه که بعدا شخصا با ا.ت درموردش صحبت میکنم
من دخترا رو به چهار گروه:
A
B
C
D
بر اساس یه سری چیزا دسته بندی کردم که به نوبت میریم سراغشون
گروه A رو به جونگ کوک میسپاریم و گروه B رو به یونگی هیونگ!...آم...ببخشید...
یونگی: اگه اینجوری راحتی منم مشکلی ندارم!
تهیونگ: اکی!
جونگ کوک: انوقت تو چیکارهای!؟
تهیونگ: چون من هنوز نمیدونم میتونم رو دخترا تسلط پیدا کنم یا نه کاری نمیکنم
ا.ت:بابا اعتماد به نفست کوووو هلویی مثل تورو این گشنه ها که سهله خودم رو هوا میزنم!
ا.ت نگاه سنگین یونگی و جونگ کوک رو احساس میکنه:
چیه؟ خودتون نگاش کنید! گمونم پسرا هم با این حجم از هات بودن تحریک شن
جونگ کوک: مام که بوق دیگه...
تهیونگ: اهم اهم...لطف دارید! داشتم میگفتم اگه از گروه های A و B به نتیجه نرسیدیم میریم سراغ گروه CوD
جونگ کوک با لبخند ملیحی به ا.ت نزدیک شد:
این فقط جزوی از نقشس! به اینا کاری نداشته باش خب؟
ا.ت: قول نمیدم!
بعد تموم شدن شرح نقشه همه از اتاق اومدن بیرون و به کلاس رفتن
ا.ت:هوی بگه خوشگل
تهیونگ: بله؟
جونگ کوک:*توی دلش* چقدم به خودش میگیره!
ا.ت: برو دفتر تا نامجون کارتو راه بندازه یه دور هم نقشه رو خلاصه واسش بگو سرش شلوغ بود نیومد بالا پیشمون
تهیونگ: اکی
تهیونگ رفت و بعد تغریبا نیم ساعت وسط کلاس زبان با نامجون اومد تو
نامجون:سلام آقای هان...اجازه هست؟
×سلام آقای مدیر حتما بفرمایید!
نامجون:سپاس گزارم!...خب بچه ها اینشون کیم تهیونگ همکلاس جدیدتو...
یهو با دیدن تهیونگ کلاس میترکه و پسر و دختر باهم داد میزنه
ا.ت خم میشه و جونگ کوک رو بیدار مرد و دم گوشش گفت:
دیدی گفتم پسرا هم روش کراشن!
جونگ کوک: ایشششش چه تفه ای هست حالا...
و دوباره خوابید!
ا.ت سمت یونگی که اونورش خوابیده بود خم شد و گفت:
گمونم تهیونگ از تو محبوب تر بشه!
یونگی یکم جا به جا شد و گفت:
تیکه بر جای بزرگان...نه توان زد!
نامجون یهو داد زد:
ساکت!
و ازونجایی که همه از نامجون حساب میبردن و عین سگ ازش میترسیدن خفه شدن ولی بازم نمیتونستن پچ پچ نکنن و از تهیونگ حرف نزنن
نامجون: خب دیگه...باهاش خوب باشید... بی جنبه بازیم در نیارید
.
.
.
계속
یونگی اونا رو بالاترین طبقهی دانشگاه برد و در یه (اتاق که چه عرض کنم اونجا یه خونه بود واس خودش!)
اتاق رو باز کرد و همه دست به دهن موندن
یونگی: جی هوسوک شما اولین کسایی هستسن که میاین اینجا
جونگ کوک: چقد خفن...تو دانشگاه انگار کازینو باز کردی! چقدر بازی هست اینجا...
ا.ت: اع یونگی بیلیارد هم میزنی که!
یونگی:اوهوم...بلدی؟
ا.ت:هع...آقارو...جونگ کوک بگو بهش!
جونگ کوک:ات تو بازی بیلیارد لنگه نداره...هیچکس تو شرط بندی به کرد پاشم نمیرسید! یه مدت به جایی رسید که دیگه کسی حاضر نشد باهاش شرط بندی کنه و ا.ت هم دیگه بازی نکرد
یونگی: پس واجب شد یه بار بازی کنیم!
ا.ت:حتما
یونگی و ا.ت روی مبل نشستن
جونگ کوک: شروع کن تهیونگ!
تهیونگ دوباره بند و بساطشو از کیفش درآورد و جونگ کوک هم رو مبل نشست
تهیونگ: خب طبیعتا همه میدونید الان چرا اینجاییم و هدفمون چیه! پس بدون توضیح اضافی میرم سر اصل نقشه!
تا جایی که ما خبرداریم شخص مورد نظر یک زنه و این خودش یه برده!
پس باید کل تمرکزمونو بزاریم روی دخترا !
این کار برای یونگی و جونگ کوک از همه راحت تره چون دخترا براشون جون میدن و آسون میشه با استفاده ازشون شخص نورد نظر رو تو دام انداخت پس!
خانم کیم...
ا.ت: راحت باش باوا
تهیونگ: خیلی خب...ا.ت نقششو توی پشت صحنه ایفا میکنه که بعدا شخصا با ا.ت درموردش صحبت میکنم
من دخترا رو به چهار گروه:
A
B
C
D
بر اساس یه سری چیزا دسته بندی کردم که به نوبت میریم سراغشون
گروه A رو به جونگ کوک میسپاریم و گروه B رو به یونگی هیونگ!...آم...ببخشید...
یونگی: اگه اینجوری راحتی منم مشکلی ندارم!
تهیونگ: اکی!
جونگ کوک: انوقت تو چیکارهای!؟
تهیونگ: چون من هنوز نمیدونم میتونم رو دخترا تسلط پیدا کنم یا نه کاری نمیکنم
ا.ت:بابا اعتماد به نفست کوووو هلویی مثل تورو این گشنه ها که سهله خودم رو هوا میزنم!
ا.ت نگاه سنگین یونگی و جونگ کوک رو احساس میکنه:
چیه؟ خودتون نگاش کنید! گمونم پسرا هم با این حجم از هات بودن تحریک شن
جونگ کوک: مام که بوق دیگه...
تهیونگ: اهم اهم...لطف دارید! داشتم میگفتم اگه از گروه های A و B به نتیجه نرسیدیم میریم سراغ گروه CوD
جونگ کوک با لبخند ملیحی به ا.ت نزدیک شد:
این فقط جزوی از نقشس! به اینا کاری نداشته باش خب؟
ا.ت: قول نمیدم!
بعد تموم شدن شرح نقشه همه از اتاق اومدن بیرون و به کلاس رفتن
ا.ت:هوی بگه خوشگل
تهیونگ: بله؟
جونگ کوک:*توی دلش* چقدم به خودش میگیره!
ا.ت: برو دفتر تا نامجون کارتو راه بندازه یه دور هم نقشه رو خلاصه واسش بگو سرش شلوغ بود نیومد بالا پیشمون
تهیونگ: اکی
تهیونگ رفت و بعد تغریبا نیم ساعت وسط کلاس زبان با نامجون اومد تو
نامجون:سلام آقای هان...اجازه هست؟
×سلام آقای مدیر حتما بفرمایید!
نامجون:سپاس گزارم!...خب بچه ها اینشون کیم تهیونگ همکلاس جدیدتو...
یهو با دیدن تهیونگ کلاس میترکه و پسر و دختر باهم داد میزنه
ا.ت خم میشه و جونگ کوک رو بیدار مرد و دم گوشش گفت:
دیدی گفتم پسرا هم روش کراشن!
جونگ کوک: ایشششش چه تفه ای هست حالا...
و دوباره خوابید!
ا.ت سمت یونگی که اونورش خوابیده بود خم شد و گفت:
گمونم تهیونگ از تو محبوب تر بشه!
یونگی یکم جا به جا شد و گفت:
تیکه بر جای بزرگان...نه توان زد!
نامجون یهو داد زد:
ساکت!
و ازونجایی که همه از نامجون حساب میبردن و عین سگ ازش میترسیدن خفه شدن ولی بازم نمیتونستن پچ پچ نکنن و از تهیونگ حرف نزنن
نامجون: خب دیگه...باهاش خوب باشید... بی جنبه بازیم در نیارید
.
.
.
계속
۷۷.۰k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.