عارف
عارف
مینا با اون تیپ پسر کشش اومد و نشست تو ماشین و منم گفتم چطوری خانمی گفت مرسی خوبم باهم رفتیم تویه کافه نشستیم همینجور بهش زل زده بودم که بهم گفت چیه نگاه میکنی منم گفتم بس که خوشگلی فهمیدم که از خجالت سرخ شده بهش گفتم نبینم سرخ شی ما تاجیا فقط آبی یه چشمک بهم زد وای با اون چشاش دلم رو برد من تاحالا زیاد عاشق شدم و ۴۴بار شکست عشقی خوردم اما این یه چیز دیگست یه حس واقعی بعد از خوردن قهوه و کیک شکلاتی رفتیم سینما و یه فیلم ترسناک دیدیم فیلمش فوق العاده ترسناک بود اونقدر ترسناک که یه جا مینا دستش رو گذاشت رو دستم و محکم فشار داد و گفت عارف جونم من که از این موضوع میخواستم بال در بیارم گفتم جان دلم گفت میترسم و گفتم الان تمومه بعد از سینما و دیدن اون فیلم ترسناک باهم رفتیم شهربازی و کلی از بازی های وحشتناک کردیم که البته آخرشم با هم به سمت روشویی دویدیم (پایان این جور بازی ها استفراغه) بعد از اینکه یه آبی خوردیم و حالمون اومد سر جاش رفتیم تو ماشین و حرکت کردیم به سمت خونه و رو ی یه آهنگ پلی کردم و بر خلاف فکرتون باهاش نخوندم خیلی زود رسیدیم خونه ارسلان و مینا رو گذاشتم مینا خیلی باهام راحت شده بود و معلوم بود دوسم داشت وقتی که در ماشینو باز کرد که پیاده شه شمارشو بهم داد
مینا با اون تیپ پسر کشش اومد و نشست تو ماشین و منم گفتم چطوری خانمی گفت مرسی خوبم باهم رفتیم تویه کافه نشستیم همینجور بهش زل زده بودم که بهم گفت چیه نگاه میکنی منم گفتم بس که خوشگلی فهمیدم که از خجالت سرخ شده بهش گفتم نبینم سرخ شی ما تاجیا فقط آبی یه چشمک بهم زد وای با اون چشاش دلم رو برد من تاحالا زیاد عاشق شدم و ۴۴بار شکست عشقی خوردم اما این یه چیز دیگست یه حس واقعی بعد از خوردن قهوه و کیک شکلاتی رفتیم سینما و یه فیلم ترسناک دیدیم فیلمش فوق العاده ترسناک بود اونقدر ترسناک که یه جا مینا دستش رو گذاشت رو دستم و محکم فشار داد و گفت عارف جونم من که از این موضوع میخواستم بال در بیارم گفتم جان دلم گفت میترسم و گفتم الان تمومه بعد از سینما و دیدن اون فیلم ترسناک باهم رفتیم شهربازی و کلی از بازی های وحشتناک کردیم که البته آخرشم با هم به سمت روشویی دویدیم (پایان این جور بازی ها استفراغه) بعد از اینکه یه آبی خوردیم و حالمون اومد سر جاش رفتیم تو ماشین و حرکت کردیم به سمت خونه و رو ی یه آهنگ پلی کردم و بر خلاف فکرتون باهاش نخوندم خیلی زود رسیدیم خونه ارسلان و مینا رو گذاشتم مینا خیلی باهام راحت شده بود و معلوم بود دوسم داشت وقتی که در ماشینو باز کرد که پیاده شه شمارشو بهم داد
- ۹.۶k
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط