جادوی دوستی
جادوی دوستی🖤❤️💙
سونیک:هاها شدو تو میمیری
شدو:به همین خیال باش
سونیک:نزدیک شدو شدم و محکم دستاشو گرفتم
از زبان شدو
دست هام درد گرفت ولی خودمو ازاد کردم و باهاش شروع به جنگ کردم
امی:اومدیم کمکت شدو
شدو:ممنون بچه ها
از زبان تیلز
ما همه به سونیک حمله ور شدیم با اینکه نمی خواستیم و در کمال تعجب ما باختیم
سونیک:هاها گفتم هیچ شانسی ندارید
سونیک دستشو به سمت دنیا گرفت و می خواست نابودش کنه که من دیدم شدو به زور بلند شد قطرات خون از دستش می ریخت نزدیک سونیک شد و محکم بغلش کرد
از زبان شدو
بار اولم بود یک نفر را بغل می کردم واقعا حس عجیبی داشت
شدو:سونیک گوش کن میدونم از دستم عصبانی هستی ولی دلیل نمیشه که بخوای دنیا را نابود کنی و می دونم من بهت بد کردم ولی الان می خوام یک چیزی را بدونی تو برام خیلی عزیزی سونیک همونطور که ماریا برام بود و خیلی دوستت دارم
سونیک:چی تو جدی هستی
شدو:من هرگز دروغ نگفتم
سونیک:باید الان بگی
شدو:میدونم متاسفم
دیدم سونیک دستشو دورم حلقه کرد و منم محکم تر بغلش کردم
سونیک:متاسفم از همتون
امی:عیب نداره
ناکلز:شدو کمک خیلی بزرگی بودی
شدو:ممنون
سونیک:شدو اگر دوست داری میشه با من دوست بشی
شدو:دوست
سونیک:میدونم شاید دلت نخواد پس....
شدو:باشه حتما
سونیک:واقعا
شدو: آره
امی:پس گروهمون بزرگتر شد
ناکلز:ما خیلی قوی تر شدیم
تیلز:و شدو خیلی کمک بزرگی هست
شدو:از همتون ممنونم
سونیک:خب بریم جشن بگیریم
شدو:باشه بریم
همه:یس بریم
از زبان شدو
برای لحظه ای ایستادم و به ماه نگاه کردم و به یاد حرف های ماریا افتادم و لبخندی زدم
سونیک:بیا دیگه
شدو:اومدم
حق با تو ماریا:
«منم لیاقت خوبی را دارم»
پایان✨
سونیک:هاها شدو تو میمیری
شدو:به همین خیال باش
سونیک:نزدیک شدو شدم و محکم دستاشو گرفتم
از زبان شدو
دست هام درد گرفت ولی خودمو ازاد کردم و باهاش شروع به جنگ کردم
امی:اومدیم کمکت شدو
شدو:ممنون بچه ها
از زبان تیلز
ما همه به سونیک حمله ور شدیم با اینکه نمی خواستیم و در کمال تعجب ما باختیم
سونیک:هاها گفتم هیچ شانسی ندارید
سونیک دستشو به سمت دنیا گرفت و می خواست نابودش کنه که من دیدم شدو به زور بلند شد قطرات خون از دستش می ریخت نزدیک سونیک شد و محکم بغلش کرد
از زبان شدو
بار اولم بود یک نفر را بغل می کردم واقعا حس عجیبی داشت
شدو:سونیک گوش کن میدونم از دستم عصبانی هستی ولی دلیل نمیشه که بخوای دنیا را نابود کنی و می دونم من بهت بد کردم ولی الان می خوام یک چیزی را بدونی تو برام خیلی عزیزی سونیک همونطور که ماریا برام بود و خیلی دوستت دارم
سونیک:چی تو جدی هستی
شدو:من هرگز دروغ نگفتم
سونیک:باید الان بگی
شدو:میدونم متاسفم
دیدم سونیک دستشو دورم حلقه کرد و منم محکم تر بغلش کردم
سونیک:متاسفم از همتون
امی:عیب نداره
ناکلز:شدو کمک خیلی بزرگی بودی
شدو:ممنون
سونیک:شدو اگر دوست داری میشه با من دوست بشی
شدو:دوست
سونیک:میدونم شاید دلت نخواد پس....
شدو:باشه حتما
سونیک:واقعا
شدو: آره
امی:پس گروهمون بزرگتر شد
ناکلز:ما خیلی قوی تر شدیم
تیلز:و شدو خیلی کمک بزرگی هست
شدو:از همتون ممنونم
سونیک:خب بریم جشن بگیریم
شدو:باشه بریم
همه:یس بریم
از زبان شدو
برای لحظه ای ایستادم و به ماه نگاه کردم و به یاد حرف های ماریا افتادم و لبخندی زدم
سونیک:بیا دیگه
شدو:اومدم
حق با تو ماریا:
«منم لیاقت خوبی را دارم»
پایان✨
- ۲.۱k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط