موهیتو من 🤍🌵pt13
نامی : اون یه چیز دیگه هم گفت ... گفت جیهوپ میخواد خودش رو بکشه
کوک : چیییییییییی چرا چرت پرت میگی هیونگگگگ جیهوپ هیونگ هیچ وقت هیچ وقت این کارو نمیکنه ( با داد )
ته : اروم باش کوکی
جین : باید هر چه زود تر جیهوپ رو پیدا کنیم
ویو ا.ت
وای حالم بد تا الان 2 تا مسکن خوردم خدایااااااا
*در زدن*
ا.ت : من باز میکنم
ا.ت: جیهوپ؟؟؟؟؟تو خوبی !! هی منو نگاه کن ... جیهوپپپپ... سلنننننن اجومااااااا کسی ااینجااا نیست هییی( با داد و بغض)
بادیگارد: چی شده خان...اقای جیهوپ
ا.ت : یه کاری کن نمیبینی حالش بد ( با داد)
اجوما : ا.ت چی...وای خدای من فرانسیس جیهوپ رو ببر بالا ا.ت اروم باش
ا.ت : ن باید بره بیمارستان ن..نن ... باید بریم بیمارستان ...مامان حالش بده .... باید بریم بیمارستان ... لطفا ... توروخداااا...یکی زنگ بزنه به بابا .... مامان ... مامان حالش بدهههه( با گریه )
اجوما : ا.ت دختر اروم باش اروم باش چیزی نشده ا.ت منو ببینم
ا.ت : ن ولم کن من میخوام پیش مامانم باشمممم.... مامانننننن ولم کنیددددد ... مام( با گریه )
( بهت شوک وارد شد و بیهوش شدی و این اتفاق باعث شد یاد مامانت بی افتی )
اجوما : سلن
سلن : بله.. اجوما
اجوما : زنگ بزن به دکتر خبر بده بیاد زود
سلن : چشم ... اجوما ا.ت چی میشه؟؟؟
اجوما : خوب میشه بدو زنگ بزننن
فرانسیس : خانم اقای جیهوپ رو بردم اتاقشون برم دنبال دکتر ؟
اجوما : ن سلن رفت...
شوگا : اینجا چه خبر.... ا.ت چرا قش کرده ؟ ( نگرانی)
اجوما : برات توضیع میدم پسر ولی الان ن بهتر الان ا.ت بره اتاقش
جیمین : من میبرمش (نگران و عصبی)
شوگا : خودم...
جیمین : ساکت شو... زنگ زدید دکتر ؟(نگران و عصبی)
اجوما : اره سلن زنگ زد داره میاد
نامی : چرا کف زمین خونی ع!!
شوگا : اجوما من کل 2 ساعت خونه نبودم چه اتفاقی افتاده ؟؟؟؟( با عصبانیت)
اجوما : جیهوپ اومد اینجا حالش خیلی بد بود فرانسیس بردتش بالا توو اتاقش ا.ت هم با دیدی اون و بهش یه شک وارد شد ک فکر میکرد جیهوپ مادرشه فکر کنم مربوط به خانوادش بوده برای همین بیهوش شد
شوگا : گ...وه توش
جین : من میرم پیش جهوپ شاید بتونم کاری براش بکنم
کوک : منم میام بریم
نامی : اروم باش شوگا
شوگا : چطوری اروم باشمم همه اینا تقصیر منههه همش اگر من از اول به دنیا این بلا ها سر ا.ت و خاله جانگی می نمیافتاد همش من یه ....
ادامه دار...
کوک : چیییییییییی چرا چرت پرت میگی هیونگگگگ جیهوپ هیونگ هیچ وقت هیچ وقت این کارو نمیکنه ( با داد )
ته : اروم باش کوکی
جین : باید هر چه زود تر جیهوپ رو پیدا کنیم
ویو ا.ت
وای حالم بد تا الان 2 تا مسکن خوردم خدایااااااا
*در زدن*
ا.ت : من باز میکنم
ا.ت: جیهوپ؟؟؟؟؟تو خوبی !! هی منو نگاه کن ... جیهوپپپپ... سلنننننن اجومااااااا کسی ااینجااا نیست هییی( با داد و بغض)
بادیگارد: چی شده خان...اقای جیهوپ
ا.ت : یه کاری کن نمیبینی حالش بد ( با داد)
اجوما : ا.ت چی...وای خدای من فرانسیس جیهوپ رو ببر بالا ا.ت اروم باش
ا.ت : ن باید بره بیمارستان ن..نن ... باید بریم بیمارستان ...مامان حالش بده .... باید بریم بیمارستان ... لطفا ... توروخداااا...یکی زنگ بزنه به بابا .... مامان ... مامان حالش بدهههه( با گریه )
اجوما : ا.ت دختر اروم باش اروم باش چیزی نشده ا.ت منو ببینم
ا.ت : ن ولم کن من میخوام پیش مامانم باشمممم.... مامانننننن ولم کنیددددد ... مام( با گریه )
( بهت شوک وارد شد و بیهوش شدی و این اتفاق باعث شد یاد مامانت بی افتی )
اجوما : سلن
سلن : بله.. اجوما
اجوما : زنگ بزن به دکتر خبر بده بیاد زود
سلن : چشم ... اجوما ا.ت چی میشه؟؟؟
اجوما : خوب میشه بدو زنگ بزننن
فرانسیس : خانم اقای جیهوپ رو بردم اتاقشون برم دنبال دکتر ؟
اجوما : ن سلن رفت...
شوگا : اینجا چه خبر.... ا.ت چرا قش کرده ؟ ( نگرانی)
اجوما : برات توضیع میدم پسر ولی الان ن بهتر الان ا.ت بره اتاقش
جیمین : من میبرمش (نگران و عصبی)
شوگا : خودم...
جیمین : ساکت شو... زنگ زدید دکتر ؟(نگران و عصبی)
اجوما : اره سلن زنگ زد داره میاد
نامی : چرا کف زمین خونی ع!!
شوگا : اجوما من کل 2 ساعت خونه نبودم چه اتفاقی افتاده ؟؟؟؟( با عصبانیت)
اجوما : جیهوپ اومد اینجا حالش خیلی بد بود فرانسیس بردتش بالا توو اتاقش ا.ت هم با دیدی اون و بهش یه شک وارد شد ک فکر میکرد جیهوپ مادرشه فکر کنم مربوط به خانوادش بوده برای همین بیهوش شد
شوگا : گ...وه توش
جین : من میرم پیش جهوپ شاید بتونم کاری براش بکنم
کوک : منم میام بریم
نامی : اروم باش شوگا
شوگا : چطوری اروم باشمم همه اینا تقصیر منههه همش اگر من از اول به دنیا این بلا ها سر ا.ت و خاله جانگی می نمیافتاد همش من یه ....
ادامه دار...
۶.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.