موهیتو من 🤍🌵pt14
شوگا : چطوری اروم باشمم همه اینا تقصیر منههه همش اگر من از اول به دنیا این بلا ها سر ا.ت و خاله جانگی می نمیافتاد همش من یه لکه ای نگ بودم و هستم
ته : هی هیونگ اینطوری نگو تو بهتر ادمی هستی ک دیدم تو منو از دست اون دکتر دیونه نجاتم دادی اگر تو نبودی این مرده بودم
نامی : حق با ته تو هیچ تقصیری نداری همه اینا فقط فقط تقصیر یه نفره اونم مرد دیگه خودت رو مقصر ندون پسر
شوگا : اگر من شما رو نداشتم باید میمردم
ته : هیونگ خ.فه شو فقط حرف مرگ بلی هاااا
شوگا و نامی : :)
شوگا : شما برید پیش جیهوپ منم یه سری به ا.ت بزنم
نامی : باش برو پیش نامزدت
شوگا : چقدر تو بانمکی
* در زدن *
جیمین : بله ؟
شوگا : میتونم بیام تو
جیمین : اره بیا
شوگا : هنوز بهوش نیومده ؟
جیمین : نه ... هیونگ ببخشید ک اونطوری سرت داد زدم نباید اونطوری رفتار میکردم فقط نگران ا.ت بودم واقعا ببخشید
شوگا : دوسش داری؟
جیمین : چی... من... نمیدونم
شوگا : یعنی چی ؟
جیمین : حس بهش عشقه ولی ن اون عشق یه فرقی بین این ک من به ا.ت دارم با اونی ک تو به ا.ت داری فرق داری
شوگا : من حسی بهش ندارم
جیمین : هی هیونگ دورغگوی خوبی ولی نمیتونی به من دورغ بگی من خوب میدونم ک یه حسی بهش نداری اگر حسی به ا.ت نداشتی اون روز اونجوری رفتار نمیکردی فقط راه خودت رو میگرفتی و میرفتی برای ا.ت قیافه نمیگرفتی بعد مدت ها دیدم ک تو نگرانی یه نفری اونم نگران ا.ت هیونگ تو نسبت به ا.ت حس داری نمیخوای ک قبولش کنی چون میترسی مثل عشق پدر و مادرت بشه تو قسم خوردی ک تا اخرش تنها باشی تا به قولی ک به مادرت دادی عمل کنی ولی هیونگ مگه مادرت ک بهت نگفته بود ک شاد زندگی کن ؟ این زندگی الان شاده ؟ به خودت بیا هیونگ تو داری بیش از حد توی گذشته غرق شدی اگر چشمات رو باز کنی خیلی چیزا میبینی ک قبلا نمیدید یا بهتر بگم چیز های قشنگی میبینی ک قبلا ازشون میترسیدی
شوگا : نمیدونم جیمین من ...
دکتر : سلام ایشون ا.ت هستن
شوگا : خانمش رو جا انداختی ..
جیمین : بله بفرماید
ادامه داره...
ته : هی هیونگ اینطوری نگو تو بهتر ادمی هستی ک دیدم تو منو از دست اون دکتر دیونه نجاتم دادی اگر تو نبودی این مرده بودم
نامی : حق با ته تو هیچ تقصیری نداری همه اینا فقط فقط تقصیر یه نفره اونم مرد دیگه خودت رو مقصر ندون پسر
شوگا : اگر من شما رو نداشتم باید میمردم
ته : هیونگ خ.فه شو فقط حرف مرگ بلی هاااا
شوگا و نامی : :)
شوگا : شما برید پیش جیهوپ منم یه سری به ا.ت بزنم
نامی : باش برو پیش نامزدت
شوگا : چقدر تو بانمکی
* در زدن *
جیمین : بله ؟
شوگا : میتونم بیام تو
جیمین : اره بیا
شوگا : هنوز بهوش نیومده ؟
جیمین : نه ... هیونگ ببخشید ک اونطوری سرت داد زدم نباید اونطوری رفتار میکردم فقط نگران ا.ت بودم واقعا ببخشید
شوگا : دوسش داری؟
جیمین : چی... من... نمیدونم
شوگا : یعنی چی ؟
جیمین : حس بهش عشقه ولی ن اون عشق یه فرقی بین این ک من به ا.ت دارم با اونی ک تو به ا.ت داری فرق داری
شوگا : من حسی بهش ندارم
جیمین : هی هیونگ دورغگوی خوبی ولی نمیتونی به من دورغ بگی من خوب میدونم ک یه حسی بهش نداری اگر حسی به ا.ت نداشتی اون روز اونجوری رفتار نمیکردی فقط راه خودت رو میگرفتی و میرفتی برای ا.ت قیافه نمیگرفتی بعد مدت ها دیدم ک تو نگرانی یه نفری اونم نگران ا.ت هیونگ تو نسبت به ا.ت حس داری نمیخوای ک قبولش کنی چون میترسی مثل عشق پدر و مادرت بشه تو قسم خوردی ک تا اخرش تنها باشی تا به قولی ک به مادرت دادی عمل کنی ولی هیونگ مگه مادرت ک بهت نگفته بود ک شاد زندگی کن ؟ این زندگی الان شاده ؟ به خودت بیا هیونگ تو داری بیش از حد توی گذشته غرق شدی اگر چشمات رو باز کنی خیلی چیزا میبینی ک قبلا نمیدید یا بهتر بگم چیز های قشنگی میبینی ک قبلا ازشون میترسیدی
شوگا : نمیدونم جیمین من ...
دکتر : سلام ایشون ا.ت هستن
شوگا : خانمش رو جا انداختی ..
جیمین : بله بفرماید
ادامه داره...
۷.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.